بحث نهم – استفاده از حیات مجدد گیاهان در بهار به منظور تاکید بر امکان معاد

بحث نهم
استفاده از حیات مجدد گیاهان در بهار به منظور تاکید بر امکان معاد

در آیات متعددی از قرآن مجید، به منظور تاکید بر امکان معاد و متقاعد کردن مردم برای پذیرش آن، به حیات مجدد گیاهان در بهار اشاره شده است که بعضی از این آیات را همراه با تفسیر آنها ذکر می کنیم:
در قرآن مجید(روم:50) چنین آمده است: “فانظر إلی آثار رحمت الله كيف يحي الأرض بعد موتها إنّ ذلك لمحي الموتی و هو علی كلّ شيء قدير: به آثار رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را بعد از مردنش زنده می‌کند؛ چنین کسی (که زمین مرده را زنده کرد) زنده کننده مردگان (در قیامت) است؛ و او بر همه چیز توانا است”.
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر آیه فوق می‌گوید: ” اثر به معنای باقیمانده چیزی به هنگام از بین رفتن آن می‌باشد، مانند اثر پا و به عنوان استعاره، در هر چیزی که فرع چیز دیگر می‌باشد، به کار می‌رود؛ مانند فرزند به عنوان اثر پدر و مادر، و میوه به عنوان اثر درخت. مراد از رحمت الهی در آیه فوق، باران است، که اثر آن، حیات (گیاهان )زمین پس از مردن آن می‌باشد. نباتات، درختان و میوه‌ها از آثار زنده شدن زمین می‌باشند و نتیجه تدبیر خداوند هستند. با بیان زنده کردن (گیاهان )زمین پس از مردن آنها نتیجه می‌گیرد که زنده کردن مردگان نیز مانند آن است. علامه اضافه می‌کند: مرگ، سلب آثار حیات در چیزهای مختلف است؛ بنا براین، گیاهان زمین در فصل زمستان حیات ندارند و در فصل بهار دارای حیات می‌شوند؛ پس در فصل بهار خداوند گیاهان مرده زمین را زنده می‌کند و حیات انسان و حیوان نیز مثل حیات(نباتات) زمین است، و چیزی غیر آن نیست. در این جا باید تاکید شود که منظور از مردن و زنده شدن زمین، مردن و زنده شدن نباتات می‌باشد.
استاد در این جا به یک قانون کلی اشاره می‌کند که “حکم الأمثال فیما یجوز و مالا یجوز واحد: حکم چند چیز مثل هم، که در یکی محقق شود با آن که محقق نشده است، یکی است” در نتیجه هنگامی که مشاهده می‌کنیم که خداوند، نبات مرده را زنده کرد، بی درنگ باید قبول کنیم که حیوان و انسان را نیز می‌تواند زنده کند”.
(تفسیر المیزان با ترجمه فارسی، ج32 ص11)
در تفسیر نمونه بحث در مورد آیه فوق را به صورت زیر می بینیم:
* در آخرين آيه مورد بحث، روى سخن را به پيامبر اسلام ص كرده، مى‏گويد:” به آثار رحمت الهى بنگر كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده مى‏كند (فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
تكيه روى جمله” فانظر” (بنگر) اشاره به اين است كه آن قدر آثار رحمت الهى در احياى زمينهاى مرده بوسيله نزول باران آشكار است كه با يك نگاه كردن بدون نياز به جستجوگرى بر هر انسان ظاهر مى‏شود.
تعبير به” رحمت الهى” در مورد باران، اشاره به آثار پر بركت آن از جهات مختلف است.
باران، زمينهاى خشك را آبيارى و بذر گياهان را پرورش مى‏دهد.
باران به درختان، زندگى و حيات نوين مى‏بخشد.
باران گرد و غبار هوا را فرو مى‏نشاند و محيط زيست انسان را سالم و پاك مى‏كند.
باران گياهان را شستشو داده به آنها طراوت مى‏بخشد.
باران هوا را مرطوب و ملايم، و براى انسان قابل استنشاق مى‏كند.
باران به زمين فرو مى‏رود و بعد از چندى به صورت قناتها و چشمه‏ها ظاهر مى‏شود.
باران، نهرها و سيلابهايى به راه مى‏اندازد كه بعد از مهار شدن در پشت سدها توليد برق و نور و روشنايى و حركت مى‏كنند.
و بالأخره باران، هواى گرم و سرد را هر دو تعديل مى‏كند، از گرمى مى‏كاهد و سردى را قابل تحمل مى‏كند.
تعبير به” رحمت” در مورد باران در آيات ديگر قرآن نيز منعكس است:
از جمله در آيه 48 سوره فرقان، و 63 سوره نمل.
و نيز در آيه 28 سوره شورى مى‏خوانيم: وَ هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ‏:” او كسى است كه باران را نازل مى‏كند بعد از آنكه مردم نوميد شده‏اند، و دامنه رحمت خود را مى‏گستراند”.
سپس با توجه به پيوندى كه مبدء و معاد در مسائل مختلف دارند در پايان آيه مى‏افزايد:” آن كسى كه زمين مرده را با نزول باران زنده كرد، هم او زنده كننده مردگان در رستاخيز است، و او بر همه چيز توانا است” (إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).
تعبير به” محيى” به صورت اسم فاعل به جاى فعل مضارع، مخصوصا با لام تاكيد دليل بر نهايت تاكيد است.
بارها در آيات قرآن ديده‏ايم كه اين كتاب آسمانى براى اثبات مساله معاد
زنده شدن زمين مرده را بعد از نزول باران به عنوان گواه انتخاب مى‏كند.
در سوره ق آيه 11 نيز بعد از ذكر حيات زمينهاى مرده، مى‏فرمايد: كَذلِكَ الْخُرُوجُ‏:” رستاخيز نيز چنين است”.
شبيه همين تعبير در آيه 9 سوره فاطر نيز آمده است كه مى‏فرمايد كَذلِكَ النُّشُورُ (اينگونه است نشور در قيامت).
در واقع قانون حيات و مرگ همه جا شبيه يكديگر است: كسى كه با چند قطره باران زمين مرده را زنده مى‏كند و شور و جنبش و حركت در آن مى‏آفريند و اين كار همه سال و گاه همه روز تكرار مى‏شود، اين توانايى را دارد كه انسانها را نيز بعد از مرگ زنده كند، همه جا مرگ به دست او است و حيات نيز به فرمان او.
درست است كه ظاهرا زمين مرده زنده نمى‏شود، بلكه بذرهاى گياهان كه در دل زمين مى‏باشد پرورش مى‏يابد، ولى مى‏دانيم اين بذرهاى كوچك، مقدار عظيمى از اجزاء زمين را در پيكر خود جذب كرده و موجودات مرده‏اى را تبديل به موجودات زنده مى‏كند، و حتى ذرات متلاشى شده اين گياهان نيز مجددا نيرو و قدرت براى حيات به زمين مى‏بخشد.
در حقيقت منكران معاد هيچ دليلى بر مدعاى خود جز استبعاد نداشتند، و قرآن مجيد براى در هم شكستن استبعاد آنان از اين نمونه‏هاى زنده بهره مى‏گيرد.
(تفسير نمونه، ج‏16، ص: 472)
در تفسیر نور نیز برداشت از آیه فوق را به صورت زیر مشاهده می کنیم:
َانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ: پس به آثار رحمت خدا بنگر كه چگونه زمين را بعد از مرگش زنده مى‏كند.
همانا خداست زنده كننده‏ مردگان و او بر هر چيزى قدرت دارد.
پيام‏ها:
1- سختى‏ها و نوميدى‏ها، لذّت نعمت‏ها را چند برابر مى‏كند. يَسْتَبْشِرُونَ‏- وَ إِنْ كانُوا … لَمُبْلِسِينَ‏

2- باران، رحمت الهى است. «فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ»
3- بارش باران و حيات مجدّد زمين، نشانه‏اى از برپايى قيامت است. «يُحْيِ الْأَرْضَ‏- لَمُحْيِ الْمَوْتى‏» صحنه‏ى مرگ و حيات، هر لحظه جلو چشم ماست، «إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى‏» و مشت نمونه‏ى خروار است. «إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى‏»

در آیات متعدد دیگری نیز به این واقعیت اشاره شده است که بعضی از آنها را ذکر می کنیم:
يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ” ظاهر بيرون آوردن زنده از مرده و به عكس، خلقت موجودات زنده از زمين مرده، و دوباره خاك كردن آنهاست، ولى بعضى‏ آن را تفسير كرده‏اند به اينكه مؤمن از كافر و كافر از مؤمن خلق مى‏كند، چون خود خداى تعالى كافر را مرده، و مؤمن را زنده ناميده، و فرموده:
” أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً” .
و اما اين كه در آخر فرموده: و زمين را بعد از مردنش زنده مى‏كند، منظور آن حالتى است‏
كه زمين در فصل بهار به خود مى‏گيرد، و گياهان از آن بيرون آمده و سبز و خرم مى‏شوند، و منظور از مردن زمين، خمودى گیاهان آن در فصل پاييز و زمستان است، و اين كه فرمود:” وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ” معنايش اين است كه: شما هم اين چنين از قبرهايتان بيرون مى‏شويد، خداوند به احياى جديدى زنده‏تان مى‏كند، هم چنان كه همه‏ساله گیاهان زمين را به احياى جديدى، بعد از مردن آنها زنده مى‏كند. (ترجمه تفسير الميزان ج‏16 243)
درتفسیر نمونه نیز بحثی به صورت زیر مطرح شده است:
خداوند همواره زنده را از مرده، و مرده را از زنده خارج مى‏كند، و زمين را بعد از مرگ حيات مى‏بخشد، و همين گونه روز قيامت مبعوث و خارج مى‏شويد” (يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ‏.
يعنى” صحنه معاد” و” صحنه پايان دنيا” كه يكى خروج” حى از ميت” است و ديگرى” ميت از حى” مرتبا در برابر چشم شما تكرار مى‏شود، بنا بر اين چه جاى تعجب كه در پايان جهان همه موجودات زنده بميرند و در رستاخيز همه انسانها به زندگى جديدى بازگردند؟! اما” خروج حى از ميت” در مورد زمينهاى مرده كه بارها در قرآن براى مساله معاد روى آن تكيه شده، براى همه روشن است كه در فصل زمستان زمين به صورت مرده درمى‏آيد، نه گياهى از آن مى‏رويد، نه گلى مى‏خندد، و نه شكوفه‏اى مى‏شكفد، اما در فصل بهار با تعادل هوا و فرو ريختن قطرات حيات بخش باران جنبشى در زمين پيدا مى‏شود، همه جا گياهان مى‏رويند، گلها مى‏خندند و شكوفه‏ها بر شاخها آشكار مى‏شوند، و اين صحنه معاد است كه در اين جهان مى‏بينيم.
و اما در مورد خارج ساختن مرده از زنده آنهم چيز پوشيده و پنهانى نيست دائما در سطح كره زمين درختانى مى‏ميرند و به چوب خشكيده‏اى تبديل مى‏شوند، و انسانها و حيوانات حيات خود را از دست داده و به جسد بى‏جانى مبدل مى‏گردند.
و اما در مورد” بيرون آمدن موجود زنده از مرده” بعضى از مفسران آن را به خروج انسان و حيوان از نطفه تفسير كرده‏اند و بعضى به تولد مؤمن از كافر و بعضى به بيدار شدن خفتگان.
ولى ظاهر اين است كه معنى اصلى آيه هيچكدام از اين معانى نيست، چرا كه نطفه خود موجود زنده‏اى است، و مساله ايمان و كفر نيز جزء بطون آيه است نه ظاهر آيه، و موضوع خواب و بيدارى جنبه مجازى دارد زيرا حيات و مرگ حقيقى نيست.
ظاهر آيه اين است كه خداوند همواره موجودات زنده را از موجودات مرده خارج مى‏سازد، و موجودات بى جان را مبدل به جاندار مى‏كند.
گرچه طبق مسلمات علم امروز در حال حاضر حد اقل در آزمايشهاى بشرى و مشاهدات روزمره موردى ديده نشده است كه موجودات زنده از موجودات بيجان‏ تولد يابند، بلكه همواره موجودات زنده از تخم يا بذر يا نطفه موجودات زنده ديگرى متولد مى‏شوند. ولى مسلما در آغاز كه اين كره خاكى يك پارچه آتش بود، موجود زنده‏اى وجود نداشت، بعدا در شرائط خاصى كه علم هنوز آن را به درستى كشف نكرده است موجودات زنده از مواد بيجان با يك جهش بزرگ متولد شدند، اما اين موضوع در شرائط فعلى كره زمين در آنجا كه در دسترس علم و دانش بشر است ديده نمى‏شود (البته شايد در اعماق اقيانوسها در پاره‏اى از شرائط هم اكنون نيز اين جهش بزرگ صورت پذيرد).
اما آنچه براى ما محسوس و كاملا قابل لمس و درك است اين است كه موجودات مرده دائما جزء اندام موجودات زنده مى‏شوند و لباس حيات در تن مى‏پوشانند، آب و غذايى كه ما مى‏خوريم موجود زنده‏اى نيست، اما جزء بدن ما كه شد تبديل به يك موجود زنده مى‏شود، و سلولهاى تازه‏اى بر سلولهاى بدن ما افزوده مى‏گردد چنان كه طفل شيرخوار از همين راه به جوان نيرومند قوى پيكرى تبديل مى‏گردد.
آيا اين خارج كردن زندگى از دل مرگ، و” حى” از” ميت” نيست؟! بنا بر اين مى‏توان گفت: دائما در نظام عالم طبيعت زندگى از دل مرگ و مرگ از دل زندگى بيرون مى‏آيد به همين دليل خدايى كه آفريننده طبيعت است قادر به احياى مردگان در جهان ديگر مى‏باشد.
البته- همانگونه كه گفتيم- آيه فوق از نظر بعد معنوى نيز تفسيرهاى ديگرى دارد، از جمله تولد مؤمن از كافر، و كافر از مؤمن، عالم از جاهل، و جاهل از عالم، صالح از مفسد، و مفسد از صالح است، همانگونه كه در بعضى از روايات اسلامى نيز به آن اشاره شده است.
اين معانى ممكن است از بطون آيه باشد، چرا كه مى‏دانيم آيات قرآن ظاهر و باطنى دارد، و نيز ممكن است مرگ و حيات معنى جامع و وسيعى داشته‏ باشد كه هم جنبه مادى و هم جنبه معنوى را شامل شود.
در روايتى از امام موسى بن جعفر ع در تفسير آيه‏ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها چنين آمده است:
ليس يحييها بالقطر و لكن يبعث اللَّه رجالا فيحيون العدل فتحى الارض لاحياء العدل، و لاقامة العدل فيه انفع فى الارض من القطر اربعين صباحا: منظور اين نيست كه خداوند زمين را به وسيله باران زنده مى‏كند، بلكه مردانى را برمى‏انگيزد كه اصول عدالت را احيا كنند، و زمين با احياى عدالت زنده مى‏شود، (بدانيد) اقامه عدل در زمين از چهل روز باران نافعتر است” .
روشن است اينكه امام ع مى‏فرمايد منظور نزول باران نيست نفى انحصار است، يعنى آيه را منحصرا نبايد به باران تفسير كرد، چرا كه احياى معنوى زمين به عدالت از نزول باران نيز پراهميت‏تر است. (تفسير نمونه، ج‏16، ص: 386)ت
تفسیر آیه فوق را در تفسیر نور نیز می بینیم:
يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ.
وَ الَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ تُخْرَجُونَ «11»
وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ «12»
و همان كسى كه همه‏ى جفت‏ها را آفريد و براى شما كشتى‏ها و چهارپايان قرار داد كه بر آنها سوار شويد.
:زنده را از مرده بيرون مى‏آورد، و مرده را (نيز) از زنده بيرون مى‏كشد، و زمين را بعد از مرگش زنده مى‏كند، و شما نيز (روز قيامت) اين گونه بيرون آورده مى‏شويد.
و آن كس كه از آسمان به اندازه‏اى معيّن، آبى فرو فرستاد، پس به واسطه‏ى آن، سرزمين مرده را زنده كرديم، شما نيز اين گونه (از قبرها) خارج مى‏شويد.
نكته‏ها:
براى خارج شدن مرده از زنده و زنده از مرده، مصاديق و نمونه‏هاى زيادى در تفاسير بيان شده است، از جمله: ايجاد انسان از نطفه و ايجاد نطفه از انسان. فرزند مؤمن از والدين كافر و بالعكس، كه همه‏ى اينها نشانه‏ى قدرت مطلقه‏ى خداوند در جهان و توانايى او در برپايى قيامت و حشر موجودات است.
پيام‏ها:
در معاد شك نكنيد، زيرا كار خداوند ميراندن و برانگيختن است. (با ارائه‏ى نمونه‏ها، ابهامات و ترديدها را از بين ببريد.) يُحْيِ الْأَرْضَ‏ … كَذلِكَ تُخْرَجُون‏
در آيه‏ى قبل سخن از توحيد بود، در اين آيه اشاره‏اى به معاد شده است.
تمام قطرات باران، حساب و كتاب دارد. «نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ»
به اندازه باريدن باران، نعمتى بس بزرگ است. «بِقَدَرٍ»
خداوند كارها را به وسيله‏ى اسبابى كه خود آفريده انجام مى‏دهد. (باران را سبب حيات زمين قرار داده است) «فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً»
آب سرچشمه حيات است. «فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً»
در آيه‏ى قبل سخن از توحيد بود، در اين آيه اشاره‏اى به معاد شده است.
كلمه «قدر» يا به معناى اندازه است، يا به معناى تقدير و برنامه. يعنى باران را به اندازه‏
تفسير نور، ج‏8، ص: 439
معيّن فرستاد يا باران را طبق برنامه فرستاد.
ظاهراً مراد از «الْأَزْواجَ»، گياهان است. زيرا اين كلمه پس از نزول باران و حيات زمين مطرح شده است و بر اساس آيات ديگر قرآن، قانون زوجيّت در آنها برقرار است. «أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى»
در آيات قبل، سخن از راه بود و در اين آيات، سخن از وسيله‏ى سير و سفر در خشكى و دريا. چهارپايانى چون اسب و استر و شتر يا كشتى‏هاى كوچك و بزرگ.
پیامها
1- تمام قطرات باران، حساب و كتاب دارد. «نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ»
2- به اندازه باريدن باران، نعمتى بس بزرگ است. «بِقَدَرٍ»
3- خداوند كارها را به وسيله‏ى اسبابى كه خود آفريده انجام مى‏دهد. (باران را سبب حيات زمين قرار داده است) «فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً»
4- آب سرچشمه حيات است. «فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً»
5- فصل بهار و رويش گياهان نمونه‏اى از رستاخيز است. «كَذلِكَ تُخْرَجُونَ»
6- زنده شدن انسان‏ها در قيامت اجبارى است. «تُخْرَجُونَ»
7- زوجيّت مخصوص انسان يا حيوان نيست. «خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها»
8- صنعت انسان با الهام الهى و با استفاده از قوانينى است كه او در آفرينش، به وديعه گذارده است. «جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ»
9- چه مركب‏هاى طبيعى چون حيوانات و چه مركب‏هاى صنعتى همچون كشتى‏ها، هر دو از نعمت‏هاى الهى هستند. جَعَلَ لَكُمْ‏ … ما تَرْكَبُونَ‏
تفسير نور، ج‏8، ص: 440
لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ «13»
تا بر پشت آنها قرار گيريد و آنگاه كه بر آن استقرار يافتيد نعمت پروردگارتان را ياد كنيد و بگوييد منزّه است آن كه اين مركب را براى ما رام كرد و ما بر آن توانا نبوديم.
وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ «14»
و همانا ما به سوى پروردگارمان باز خواهيم گشت.
پيام‏ها:
1- بهره‏گيرى از نعمت‏ها بايد همراه ياد خدا و تشكّر از او باشد (نه سبب غرور و غفلت). لِتَسْتَوُوا … ثُمَّ تَذْكُرُوا
2- نعمت‏ها و تناسب آنها با نيازها، جلوه‏اى از ربوبيّت الهى است. «نِعْمَةَ رَبِّكُمْ»
3- راه شكر را از خدا بياموزيم. تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ‏ … وَ تَقُولُوا …
4- تسبيح الهى نمونه حمد و ذكر الهى است. تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ‏ … سُبْحانَ الَّذِي‏
5- رام بودن زمين و مركب حيوانى براى انسان، از نعمت‏هاى بزرگ الهى است.
«سَخَّرَ لَنا هذا»
6- اگر خداوند حيوانات را رام نمى‏ساخت، انسان ز بهره‏گيرى آن عاجز بود. «ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ»
7- اعتراف به عجز، خود نمونه‏اى از شكر است. «وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ»
8- به هنگام سوار شدن بر مركب براى سفر، خدا را سپاس گوييم و به ياد سفر نهايى باشيم. تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا … إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُون‏

فصل بهار و رويش گياهان نمونه‏اى از رستاخيز است. «كَذلِكَ تُخْرَجُونَ»
9- زنده شدن انسان‏ها در قيامت اجبارى است. «تُخْرَجُونَ»
10- زوجيّت مخصوص انسان يا حيوان نيست. «خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها»
11- صنعت انسان با الهام الهى و با استفاده از قوانينى است كه او در آفرينش، به وديعه گذارده است. «جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ»
12- چه مركب‏هاى طبيعى چون حيوانات و چه مركب‏هاى صنعتى همچون كشتى‏ها، هر دو از نعمت‏هاى الهى هستند. جَعَلَ لَكُمْ‏ … ما تَرْكَبُونَ‏
در تفسیر نمونه، بحث زیر را می بینیم:
* سومين موهبت را كه مساله نزول آب باران و احياء زمينهاى مرده است در آيه بعد به اين صورت مطرح مى‏كند” همان خدايى كه از آسمان آبى فرستاد به اندازه معينى” (وَ الَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ).
” و به وسيله آن سرزمين مرده‏اى را حيات بخشيديم” (فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً).
” و همين گونه كه زمينهاى مرده با نزول باران زنده مى‏شوند شما نيز بعد از مرگ زنده، و از قبرها خارج خواهيد شد” (كَذلِكَ تُخْرَجُونَ‏).
تعبير به” قدر” اشاره لطيفى است به نظام خاصى كه بر نزول باران حكمفرما است به اندازه‏اى مى‏بارد كه مفيد و ثمر بخش است و زيانبار نيست.
درست است كه گاهى سيلابها براه مى‏افتد و زمينهايى را ويران مى‏كند اما اين از حالات استثنايى است و جنبه هشدار دارد، ولى اكثريت قريب باتفاق بارانها سودمند و مفيد و سود بخش است، اصولا پرورش تمام درختان و گياهان و گلها و مزارع پر ثمر از بركت همين نزول به اندازه باران است، و اگر نزول باران نظامى نداشت اينهمه بركات عائد نمى‏شد.
در قسمت دوم آيه روى جمله” انشرنا” كه از ماده” نشور” به معنى گستردن است تكيه شده كه رستاخيز جهان نباتات را مجسم مى‏سازد: زمينهاى خشكيده كه بذرهاى گياهان را همچون اجساد مردگان در قبرها در دل خود پنهان داشته، با نفخه صور” نزول باران” به حركت درمى‏آيند، تكانى مى‏خورند و مردگان گياه سر از خاك برمى‏دارند و محشرى برپا مى‏شود كه خود نمونه‏اى‏
تفسير نمونه، ج‏21، ص: 19
است از رستاخيز انسانها كه در آخر همين آيه و در آيات متعدد ديگرى از قرآن مجيد به آن اشاره شده است.
*** در چهارمين مرحله بعد از ذكر نزول باران و حيات گياهان به آفرينش انواع حيوانات اشاره كرده مى‏گويد:” آن خدايى كه همه زوجها را آفريد” (وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها).
تعبير به” زوجها” كنايه از انواع حيوانات است، به قرينه گياهان كه در آيات قبل آمد، هر چند بعضى از مفسران آن را اشاره به تمام انواع موجودات اعم از حيوان و گياه و جماد دانسته‏اند، چرا كه قانون زوجيت در همه آنها حاكم است، و هر يك جنس مخالفى دارد، آسمان و زمين، شب و روز، نور و ظلمت، شور و شيرين، خشك و تر، خورشيد و ماه، بهشت و دوزخ، جز ذات خداوند پاك كه يگانه و يكتا است، و هيچگونه دوگانگى در ذات مقدسش راه ندارد.
ولى همانگونه كه گفتيم قرائن موجود نشان مى‏دهد كه منظور” ازواج حيوانات” است، و مى‏دانيم قانون زوجيت قانون حيات در همه جانداران مى‏باشد و افراد نادر و استثنايى مانع از كليت قانون نيست.
بعضى نيز” ازواج” را به معنى اصناف حيوانات گرفته‏اند، همچون پرندگان و چهارپايان و آبزيان و حشرات و غير آنها.
در پنجمين مرحله كه آخرين نعمت را در اين سلسله بيان مى‏كند سخن از مركبهايى است كه خداوند براى پيمودن راههاى دريايى و خشكى در اختيار بشر گذارده، مى‏فرمايد:” او براى شما از كشتيها و چهارپايان مركبهايى قرار داد كه بر آن سوار شويد” (وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ‏).
اين يكى از مواهب و اكرامهاى خداوند نسبت به نوع بشر است كه در انواع ديگر از موجودات زنده ديده نمى‏شود كه خداوند انسان را بر مركبهايى حمل كرده، كه در سفرهاى دريا و صحرا به او كمك مى‏كنند.
همان گونه كه در آيه 70 سوره اسراء آمده است: وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلًا:” ما بنى آدم را گرامى داشتيم و آنها را در خشكى و دريا (بر مركبهاى راهوار) حمل كرديم، و از انواع روزيهاى پاكيزه به آنها روزى داديم، و بر ساير خلق خود برترى بخشيديم”.
و به راستى وجود اين مركبها فعاليت انسان و گسترش زندگى او را چندين برابر مى‏كند، و حتى مركبهاى سريع السير امروز كه با استفاده از خواص موجودات مختلف در اختيار انسان قرار گرفته نيز از الطاف آشكار خدا است، وسائلى كه چهره حيات او را به كلى دگرگون ساخته و به همه چيز سرعت بخشيده، و براى او همه گونه آسايش به ارمغان آورده است.
*** آيه بعد هدف نهايى آفرينش اين مراكب را چنين بازگو مى‏كند:” منظور اين است كه بر پشت اين مركبها به خوبى قرار گيريد، سپس نعمت پروردگارتان را متذكر شويد، و بگوئيد پاك و منزه است خدايى كه اينها را مسخر ما ساخت، و گرنه ما توانايى نگهدارى آن را نداشتيم” (لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ‏).
جمله” لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ‏” اشاره به اين است كه اين مراكب را به گونه‏اى آفريده است كه شما مى‏توانيد به خوبى بر آنها سوار شويد و به راحتى به مقصد برسيد .
در اين آيه دو هدف براى آفرينش اين مركبهاى دريايى و صحرايى بيان شده: نخست يادآورى نعمتهاى پروردگار به هنگام استقرار بر آنها، و ديگر منزه شمردن خداوندى كه اينها را مسخر فرمان انسان ساخته، كشتيها را چنان آفريده كه بتواند سينه امواج را بشكافد و به سوى مقصد حركت كند، و چهارپايان را رام و تسليم در برابر انسان قرار داده است.
” مقرنين” از ماده” اقران” به معنى قدرت و توانايى داشتن بر چيزى است، بعضى از ارباب لغت نيز گفته‏اند به معنى” ضبط كردن” و نگهدارى چيزى مى‏باشد، و در اصل به معنى قرين چيزى واقع شدن بوده كه لازمه آن توانايى بر نگهدارى و ضبط آن است‏ .
بنا بر اين جمله” و ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ‏” مفهومش اين است كه اگر لطف پروردگار و مواهب او نبود ما هرگز توانايى بر ضبط و نگهدارى اين مركبها نداشتيم، بادهاى مخالف كشتيها را دائما واژگون مى‏ساخت، و ما را از رسيدن به ساحل نجات باز مى‏داشت، و اين حيوانات نيرومند كه قدرت آنها به مراتب از انسان بيشتر است اگر روح تسليم بر آنها حاكم نمى‏شد هرگز انسان نمى‏توانست حتى نزديك آنها برود، به همين دليل گهگاهى كه يكى از اين حيوانات خشمگين شده، روح تسليم را از دست مى‏دهند مبدل به موجودات خطرناكى مى‏گردند كه چندين نفر قدرت مقابله با آنها را ندارد، در صورتى كه در حال دعاى ممكن است دهها يا صدها راس از آنها را به ريسمانى ببندند و دست بچه‏اى بسپارند تا” برد هر جا كه خاطر خواه او است”.گويى خداوند با اين حالات استثنايى چهارپايان مى‏خواهد نعمت حال عادى آنها را روشن سازد.در آخرين آيه مورد بحث گفتار مؤمنان راستين را به هنگام سوار شدن بر مركب اينگونه تكميل مى‏كند:” و ما به هر حال به سوى پروردگارمان بازمى‏گرديم” (وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ‏).
اين جمله اشاره‏اى به مساله معاد است بعد از بحثهايى كه پيرامون توحيد در اين آيات گذشت چرا كه هميشه توجه به آفريدگار و مبدء انسان را متوجه معاد نيز مى‏سازد.
و نيز اشاره‏اى است به اين معنى كه مبادا هنگام سوار شدن و تسلط بر اين مركبهاى راهوار مغرور شويد، و در زرق و برق دنيا فرو رويد، بايد به هر حال به ياد آخرت باشيد، چرا كه حالت غرور مخصوصا در اين موقع فراوان دست مى‏دهد و كسانى كه مركبهاى خود را وسيله برترى‏جويى و تكبر بر ديگران قرار مى‏دهند كم نيستند.
و از سوى سوم سوار شدن بر مركب و انتقال از جايى به جاى ديگر ما را به انتقال بزرگمان از اين جهان به جهان ديگر متوجه مى‏سازد، آرى ما سرانجام به سوى خدا مى‏رويم. ( تفسير نمونه ج‏21 18)
*** نكته: ياد خدا به هنگام بهره‏گيرى از نعمتها
از نكات جالبى كه در آيات قرآن به چشم مى‏خورد اين است كه دعاهايى به مؤمنان تعليم داده كه به هنگام بهره‏گيرى از مواهب الهى بخوانند، دعاهايى كه با محتواى سازنده‏اش روح و جان انسان را مى‏سازد و آثار غرور و غفلت را مى‏زدايد.
به نوح دستور مى‏دهد: فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ‏:” هنگامى كه تو و كسانى كه با تو هستند بر كشتى سوار شديد بگو: ستايش خدايى را كه ما را از قوم ستمگر نجات بخشيد” (مؤمنون- 28)
و نيز به او دستور مى‏دهد كه براى تقاضاى نزول در منزلگاه پر بركت بگويد: رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ‏:” پروردگارا! مرا در منزلگاهى پر بركت فرود آر، و تو بهترين فرودآورندگانى” (مؤمنون- 29).
و در آيات مورد بحث نيز خوانديم كه دستور شكر نعمتهاى پروردگار و تسبيح او را به هنگام قرار گرفتن بر مركبها مى‏دهد.
و هر گاه اين خلق و خوى انسان گردد كه به هنگام بهره‏گيرى از هر نعمتى بياد منعم حقيقى و مبدء آن نعمت باشد، نه در ظلمت غفلت فرو مى‏رود و نه در پرتگاه غرور مى‏افتد، بلكه مواهب مادى براى او پلى مى‏شوند به سوى خدا!.
در حالات پيامبر اسلام ص آمده است كه هر گاه پاى خود را در ركاب مى‏گذارد مى‏فرمود:” بسم اللَّه”، و هنگامى كه بر مركب استقرار مى‏يافت مى‏فرمود:
الحمد للَّه على كل حال، سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ‏ .
در روايت ديگرى از امام مجتبى حسن بن على ع آمده است كه مردى در حضور آن حضرت به هنگام سوار شدن بر مركب گفت: سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا، امام فرمود: اينچنين به تو دستور داده نشده است، دستور اين است كه بگويى‏
الحمد للَّه الذى هدانا للاسلام، الحمد للَّه الذى من علينا بمحمد (ص) و الحمد للَّه الذى جعلنا من خير امة اخرجت للناس، ثم تقول: سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا .
اشاره به اين كه در آيه تنها دستور به گفتن‏ سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا داده نشده بلكه قبلا دستور تذكر و يادآورى نعمتهاى بزرگتر خداوند داده شده:
نعمت هدايت به سوى اسلام، نعمت نبوت پيامبر ص، نعمت قرار گرفتن در زمره بهترين امتها، سپس تسبيح خداوند بر تسخير اين مركب! قابل توجه اينكه از پاره‏اى از روايات استفاده مى‏شود كه هر كس اين جمله را (سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ‏) به هنگام سوار شدن بر مركب بگويد به فرمان خدا آسيبى به او نخواهد رسيد!.
اين مطلب در حديثى در كتاب كافى از ائمه اهل بيت ع نقل شده است‏ .
چقدر تفاوت است ميان اين تعليمات سازنده اسلام با آنچه از گروهى هوسران و مغرور ديده مى‏شود كه مركبهاى خود را وسيله خودنمايى و فخرفروشى و گاه وسيله‏اى براى انواع گناهان قرار مى‏دهند، چنان كه” زمخشرى” در” كشاف” از بعضى از سلاطين نقل مى‏كند كه او سوار بر مركب مخصوصش شده بود، و از شهرى به شهر ديگر مى‏رفت، و يك ماه در ميان آن دو فاصله بود، آن قدر شراب مى‏خورد كه هرگز پيمودن راه را متوجه نشد، تنها هنگامى از مستى به هوش آمد كه به مقصد رسيده بود!***
در تفسیر المیزان، بحث زیر را مشاهده می کنیم:
” وَ الَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ تُخْرَجُونَ” در اين آيه شريفه، نازل كردن آب از آسمان را مقيد كرده به قيد” قدر” تا اشاره كرده باشد به اينكه نازل شدن باران عبث و بى حساب نيست، بلكه از اراده و تدبير خدا ناشى مى‏شود. و كلمه” أنشرنا” ماضى، از مصدر” انشار” و به معناى احياء است. و كلمه” ميتا” مخفف ميت- با تشديد- است. و اگر كلمه” بلده” را با كلمه” ميت” توصيف كرده و فرموده” شهرى مرده” تنها بدين اعتبار است كه شهر براى خود مكانى است، چون همان طور كه زراعت مرده و زنده دارد، شهر را هم مى‏توان متصف به اين دو صفت كرد، چون گفتيم شهر نيز مكان و سرزمينى است.
در اين آيه در آغاز، خداى تعالى غايب فرض شده بود، مى‏فرمود” خدا آن كسى است كه آبى از آسمان به اندازه نازل كرد” و سپس متكلم با غير فرض شده و فرمود:” پس ما به وسيله آن آب شهرى مرده را زنده كرديم” و اين التفات صرفا براى اين است كه عنايت خود را به زنده كردن مكان‏هاى مرده اظهار بدارد.
و بعد از آنكه با نازل كردن آب به اندازه، و زنده كردن شهرى مرده، استدلال كرد بر خلقت و تدبير خود، در آخر نتيجه ديگرى هم از اين استدلال گرفت، نتيجه‏اى كه توحيد تمام نمى‏شود مگر به آن. و آن عبارت است از مساله معاد، يعنى برگشتن همه به سوى خدا:” و كذلك تخرجون” يعنى همانطور كه شهرى مرده را زنده مى‏كند، همين طور شما هم از قبورتان سر برمى‏داريد و زنده مى‏شويد.
بعضى از مفسرين‏ گفته‏اند: اگر از روياندن گياهان تعبير كرد به” انشار”- كه در واقع به معناى احياى مردگان است- و از احياى مردگان هم تعبير كرد به” اخراج” براى اين است كه در اولى روياندن را امرى عظيم نشان دهد، و در دومى مساله بعث و معاد را كارى آسان جلوه داده باشد تا در نتيجه هم سنن استدلال را ارج نهاده باشد، و هم راه قياس را روشن‏تر ساخته باشد. ( ترجمه تفسير الميزان ج‏18 128)
وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى‏ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ «57»
و اوست كه بادها را پيشاپيشِ (باران) رحمتش به بشارت مى‏فرستد، تا آنكه (باد) ابرهاى سنگين (پر آب) را به آسانى حمل كند (و آن را) به سرزمين مرده روانه كنيم، پس به اين وسيله، آب (باران) نازل كرديم و به واسطه‏ى آن هرگونه ميوه‏اى را (از زمين) رويانديم و برآورديم. مردگان را نيز اين گونه (از زمين) بيرون خواهيم آورد، باشد كه شما (با ديدن حيات زمين پس از مرگ) متذكّر شويد.
كلمه” بشرا” در اصل” بشر”- به دو ضمه- جمع” بشير” است، مانند” نذر” جمع” نذير”. و منظور از” رحمت” در اينجا باران است. و” بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ” به معناى” قبل از فرود آمدن باران” است، و در اين تعبير استعاره تخييليه به كار رفته، به اين معنا كه باران را به انسانى تشبيه كرده كه خانواده و دوستانش انتظار آمدنش را دارند، و جلوتر از او كسى است كه آمدن او را بشارت مى‏دهد.
” حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ …”-” اقلال” به معناى حمل كردن،
” سحاب” و” سحابه” به معناى ابر است، و بين اين دو كلمه همان فرقى است كه بين” تمر” و” تمرة” است. و سنگين بودن سحاب، به اعتبار سنگينى آبى است كه حمل مى‏كند، و لام” لبلد” يا به معناى” الى” و معنى جمله اين است كه: ما باران را به سوى سرزمينى مرده روانه كرديم.
اين آيه شريفه براى مساله معاد و زنده كردن مردگان احتجاج به زنده كردن زمين مى‏كند، چون به گفته دانشمندان” حكم الامثال فيما يجوز و فى ما لا يجوز واحد” وقتى منكرين معاد احياى زمين را در فصل بهار به چشم خود مى‏بينند ناگزيرند معاد را هم قبول كنند، و نمى‏توانند بين آن دو فرق گذاشته و بگويند احياى زمين بيدار كردن درختان و گياهان خفته است، و اما معاد، اعاده معدوم است، زيرا انسان مرده هم به تمام معنا معدوم نشده، تا زنده كردنش اعاده معدوم باشد بلكه جانش زنده و محفوظ است، تنها اجزاى بدن است كه آنهم از هم پاشيده مى‏شود، نه اينكه معدوم شده باشد، بلكه در روى زمين به صورت ذراتى پراكنده باقى است، هم چنان كه اجزاى بدن نبات در فصل پائيز و زمستان پوسيده و متلاشى مى‏شود، اما روح نباتيش در ريشه آن باقى مانده و در فصل بهار دوباره همان زندگى فعال خود را از سر مى‏گيرد. پس مساله معاد و زنده كردن مردگان هيچ فرقى با زنده كردن گياهان ندارد، تنها فرقش اين است كه بعث بشر در قيامت بعث كلى، و بعث نباتات جزئى است.
( ترجمه تفسير الميزان ج‏8 199)
در تفسیر نمونه، آیه فوق به صورت زیر تفسیر شده است:
در اين آيات ضمن شرح قسمتى از نعمتهاى خدا، اشاره به مساله” معاد” و رستاخيز مى‏شود، تا اين دو بحث يكديگر را تكميل كنند، و اين سيره قرآن است كه در بسيارى از موارد” مبدء” و” معاد” را با هم قرين مى‏سازد، و جالب اين كه هم براى شناسايى خدا و هم براى توجه به امر معاد از طريق اسرار آفرينش موجودات اين عالم استدلال مى‏كند.
نخست مى‏گويد:” او كسى است كه بادها را پيشاپيش باران رحمتش همچون بشارت دهنده‏اى كه از قدوم مسافر عزيزى خبر مى‏دهد مى‏فرستد” (وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ‏).
” بادهايى كه از اقيانوسها برخاسته و ابرهاى سنگين بار و پر آب را با خود حمل مى‏كند” (حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا).
” در اين موقع آنها را به سوى سرزمينهاى مرده و خشك و سوزان مى‏رانيم” و ماموريت آبيارى اين تشنگان را به عهده آنها مى‏نهيم (سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ‏).
” و بوسيله آن، آب حيات‏بخش را در همه جا فرو مى‏فرستيم” (فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ).
” به كمك اين آب انواع ميوه‏ها را از خاك تيره بيرون مى‏آوريم” (فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ‏).
آرى آفتاب بر اقيانوسها مى‏تابد و بخار آب را به بالا مى‏فرستد، بخارها متراكم مى‏شوند و توده‏هاى سنگين ابر را تشكيل مى‏دهند، امواج باد توده‏هاى كوه‏پيكر ابر را بر دوش خود حمل مى‏كنند، و به سوى سرزمينهايى كه ماموريت دارند پيش مى‏روند، قسمتى از اين بادها كه در پيشاپيش توده‏هاى ابر در حركتند و آميخته با رطوبت ملايمى هستند، نسيم دل‏انگيزى ايجاد مى‏كنند كه از درون آن بوى باران حياتبخش به مشام مى‏رسد، اينها در حقيقت مبشران نزول باران هستند، سپس توده‏هاى عظيم ابر، دانه‏هاى باران را از خود بيرون مى‏فرستند، نه‏ چندان درشتند كه زراعتها را بشويند و زمينها را ويران كنند، و نه چندان كوچكند كه در فضا سرگردان بمانند، آرام و ملايم بر زمين مى‏نشينند، و آهسته در آن نفوذ مى‏كنند و محيط را براى رستاخيز بذرها و دانه‏ها آماده مى‏سازند، زمينى كه در خشكى مى‏سوخت و شباهت كامل به منظره يك گورستان خاموش و خشك داشت، تبديل به كانون فعالى از حيات و زندگى و باغهاى پر گل و پر ميوه مى‏شود.
و به دنبال آن اضافه مى‏كند:” اين چنين مردگان را از زمين بيرون مى‏آوريم” و لباس حيات را در اندامشان مى‏پوشانيم (كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى‏).
اين مثال را براى آن آورديم كه نمونه معاد را در اين دنيا كه همه سال در برابر چشم شما تكرار مى‏شود به شما نشان دهيم” تا متذكر گرديد” (لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ‏) .
اینک تفسیر آیه فوق را در تفسیر نور می بینیم:
“وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى‏ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ :
و اوست كه بادها را پيشاپيشِ (باران) رحمتش به بشارت مى‏فرستد، تا آنكه (باد) ابرهاى سنگين (پر آب) را به آسانى حمل كند (و آن را) به سرزمين مرده روانه كنيم، پس به اين وسيله، آب (باران) نازل كرديم و به واسطه‏ى آن هرگونه ميوه‏اى را (از زمين) رويانديم و برآورديم. مردگان را نيز اين گونه (از زمين) بيرون خواهيم آورد، باشد كه شما (با ديدن حيات زمين پس از مرگ) متذكّر شويد.”
نكته‏ها:
در آيات قبل، خداشناسى و خداپرستى مطرح بود و اينجا معاد و براى هر يك از مبدأ و معاد، به مسائل طبيعى و نظام آفرينش استدلال شده است.
كلمه‏ى‏ «أَقَلَّتْ» يعنى به آسانى حمل كردن، و اين نشان‏دهنده‏ آن است كه بادها به قدرى قوى هستند كه ابرهاى پر آب و سنگين را به آسانى جابه جا مى‏كنند.
پيام‏ها:
1- قوانين طبيعى با همه پيچيدگى و نظمى كه دارند، تحت اراده پروردگار است و نبايد انسان را از مبدأ هستى غافل كند. «هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ» (در فرمول‏هاى علمى و قوانين مادّى غرق نشويد، هدايت و حركت بادها و نزول باران و رويش گياهان، با تدبير خداوند است)
2- منكران معاد، برهانى ندارند و تنها استبعاد مى‏كنند. بيان نمونه‏هاى حيات در طبيعت و جمع شدن مواد تشكيل دهنده‏ى گلابى، سيب و انار كه در خاك پخش هستند، نظير جمع شدن ذرّات مردگان است و اين نمونه‏ها براى رفع آن استبعاد كافى است. «كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى‏»
3- مرگ، به معناى فنا و نيستى نيست، بلكه تغيير حالت است، همان گونه كه زمين مرده، به معناى زمين معدوم و نابود شده نيست. سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ‏ … فَأَخْرَجْنا … كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى‏ (تفسير نور، ج‏3، ص: 85)

پیمایش به بالا