روش‌های پیشگیری از اختلالات روان‌پزشکی

Preventive psychiatry
روش‌های پیشگیری از اختلالات روان‌پزشکی
تکامل روش‌ها

بهداشت روانی با دو تعریف استفاده می‌شود. در تعریف اول، منظور از بهداشت روانی، رشته‌ای تخصصی در بهداشت عمومی است که در زمینۀ کاستن اختلالات روان‌پزشکی در جامعه فعالیت می‌کند. بهداشت روانی عهده‌دار بیماریابی و پیگیری بیماران روان‌پزشکی است و هدف اصلی آن، کشف علت این اختلالات و ریشه‌کنی آن‌ها است. به این ترتیب، بررسی انواع مختلف اختلالات روان‌پزشکی و عوامل زیستی‌روانی‌اجتماعی در این رشته علمی بحث می‌شود. به همان ترتیبی که در بهداشت عمومی مثلاً بیماری‌های عفونی بررسی می‌شود و عامل بیماری‌زا و چگونگی ایجاد بیماری و علائم آن‌ها و راه‌های سرایت مدنظر قرار می‌گیرد تا روش پیشگیری مشخص شود، دربارۀ اختلالات روان‌پزشکی نیز سعی می‌شود عوامل بیماری‌زا و طرز به‌وجودآمدن بیماری مشخص شود تا طرز پیشگیری نیز شناخته شود و بتوان برای از بین بردن این بیماری‌ها در اجتماعات انسانی اقدام کرد. با این دید، منظور از بهداشت روانی بررسی روش‌های پیشگیری است.
دراین‌باره باید توجه کرد که اصول بهداشت روانی به‌سادگیِ اصول بهداشت عمومی نیست؛ مخصوصاً دربارۀ بیماری‌های عفونی. فعالیت‌های شبانه‌روزی دانشمندان این رشته، دستاوردهای فراوانی ایجاد کرده و در نتیجه پیشگیری و درمان این بیماری‌ها را حداقل از لحاظ نظری ساده کرده است. در ممالکی که بهداشت عمومی پیشرفت چشمگیری کرده، پیدا‌شدن یک بیمار مبتلا به تیفوئید موجب شگفتی می‌شود. به‌وسیلۀ ایجاد آب لوله‌کشی و گسترش آن برای تمام مردم و آموزش راه‌های مبارزه با این بیماری، ریشه کنی بیماری به‌مقدار زیادی تحقق یافته است. مثال دیگر را می‌توان از بیماری مالاریا زد که روزی در تمام جهان و مملکت ما بلای عظیمی به شمار می‌آمد و تلفات زیاد و ضررهای اقتصادی سنگین به بار می‌آورد؛ ولی چون عامل بیمای‌زا و طرز سرایت آن شناخته شد، در پی فعالیت سازمان ریشه‌کنی مالاریا، به حد ریشه‌کنی رسیده است.
ریشه کنی آبله به‌طور کامل در سرتاسر جهان که در سال ۱۹۸۰ تحقق یافت، امکان ریشه‌کنی بیشترِ بیماری‌ها و مخصوصاً بیماری‌های عفونی را در دل‌ها زنده کرد. دراین‌باره باید توجه داشت که در ریشه‌کنی آبله، همۀ ملت‌ها و دولت‌ها صمیمانه همکاری کردند تا این نتیجۀ درخشان پدید آمد. به‌احتمال قوی، ‌اگر همکاری و برنامه‌ریزی مشابهی برای سایر بیماری‌ها صورت گیرد، اگرچه نمی‌توان این بیماری‌ها را به‌طو رکامل ریشه‌کن کرد، می‌توان به کاهش فراوانی آن‌ها کمک ارزنده‌ای کرد.
راجع به بیماری‌های روان‌پزشکی، هنوز وضع به این روشنی نیست؛ زیرا بیماری‌های روان‌پزشکی بر اثر چند عامل ایجاد می‌شود. خوشبختانه فعالیت‌های فراوانی می‌شود تا وضع بیماری‌های روان‌پزشکی شبیه بیماری‌های جسمی شود. با نتایجی که به دست آمده، این امید هست که بتوان به آیندۀ درخشان‌تری رسید.
در تعریف دوم بهداشت روانی، ثابت و برقرارکردن وضعیت‌هایی که سلامت روانی مثبت و سازنده را به بار می‌آورد، مدنظر قرار می‌گیرد. به‌عبارت دیگر، فقط «نبودن بیماری» کافی نیست؛ بلکه سلامت فکر یا سلامت روان و افزایش میزان سلامت و رشد به‌صورت روزافزون از اهداف، این بُعد از بهداشت روانی است. با نشان‌دادن وضع مثبت و سلامت روانی می‌توان برای ایجاد سیستم باارزشی در جهت ایجاد تحرک و پیشرفت و تکامل در حد فردی و بین‌المللی اقدام کرد. هنگامی که سلامت روانی و معیارهای آن شناخته شد، برای دستیابی به آن اقدام می‌شود و راه برای تکامل فردی و اجتماعی گشوده خواهد شد. به این منظور، معیارهای سلامت روانی و رشد باید مشخص شود و راه‌های دستیابی به آن کشف شود تا بتوان از طریق آموزش و فراهم‌آوردن تسهیلات فردی و اجتماعی، رشد را به ارمغان آورد.
با این برداشت، دستیابی به بهداشت روانی تنها از طریق کشف قوانین و روش‌هایی ممکن است که سلامت روانی و رشد انسان را تأمین کند. با این برداشت، ‌تعریف زیر برای بهداشت روانی ارائه شده است: «بهداشت روانی عبارت است از بررسی قوانین و روش‌های زندگی که قبول آن‌ها همراه با به‌کاربردن، موجب سلامت روانی و جلوگیری از ابتلا به بیماری‌های روان‌پزشکی می‌شود.»
نقش عوامل مختلف در اختلالات روان‌پزشکی و لزوم مبارزه با آن‌ها
هیلی و برونر، از متخصصان بهداشت روانی، ‌بعد از تحقیق دربارۀ جوان‌هایی که در آستانۀ سقوط بوده‌اند، به این نتیجه رسیده‌اند که مشکلات هیچ‌یک از آن‌ها، کمتر از سه یا چهار عامل نداشته است.
در مواقع بروز بیماری جسمی، وقتی مشخصات میکروب و سموم و عوارض ناشی از آن‌ها به مردم القا ‌شود، به‌دلیل علاقه‌شان به سلامت خود، همکاری خواهند کرد و برای مثال، تا آب آشامیدنی آلوده را نجوشانند، آن را نخواهند نوشید. دربارۀ بهداشت روانی هم باید سعی شود عوامل بیماری‌زا که مانند میکروب با چشم غیرمسلح دیده نمی‌شود، شناخته و به عموم مردم شناسانده شود.
نکتۀ بسیار مهم در آموزش بهداشت روانی، ‌کمک به افراد برای پذیرش واقعیات و طراحی برنامه‌های منطقی برای ازبین‌بردن مشکلات زندگی است. نادیده‌گرفتن حقایق مسلم و فقط توجه به تمایلات شخصی، یقیناً راه‌حلی موقت است و کمکی به ازبین‌بردن مشکلات نخواهد کرد.
اساس پیشگیری از بیماری‌ها، جلوگیری از بروز علت و مبارزه با آن است. پیشگیری از بیماری‌های عفونی، شامل معالجۀ بیماران و مجزاکردن آن‌ها (مخازن انسانی) انهدام برخی مخازن حیوانی، ‌حفظ و رعایت موازین بهداشتی و بالاخره مجزاکردن افراد سالم و واکسیناسیون است. آموزش بهداشت شامل آشناکردن مردم با وضع بیماری‌ها و عوامل مؤثر در ابتلای به آن‌ها، تشویق به رعایت نظافت شخصی و محیط است. باید توجه کرد که هر اقدام بهداشتی بدون آماده‌کردن افکار عمومی مردم، غیرممکن است؛ زیرا در صورت همکاری‌نکردن مردم با برنامه‌ها، حتی اگر اقدامات بهداشتی به‌زور انجام شود، نتیجه‌ای نخواهد داشت.
تکامل روش‌ها در بهداشت روانی
بررسی بهداشت روانی از نظر تاریخی نشان می‌دهد که همواره با تغییرات فراوانی همراه بوده است و هرگاه روشی برای پیشگیری به وجود آمده، با پیشرفت و تکامل آن، روشی دیگر جانشین شده است و غالباً چندین روش که با هم تداخل داشته‌ است، استفاده شده و می‌شود. البته این سیر در طول تاریخ تدریجی است و در جوامع مختلف نیز برحسب قدرت علمی و فرهنگی و اقتصادی، این کیفیت تبدیل را به‌صورت تدریجی مشاهده می‌کنیم. ایده‌آل آن است که آهنگ تغییر و تکامل روش‌های بهداشت روانی سریع‌تر و در جوامعی که از این امکانات محروم‌اند، به‌صورت خط مستقیم و میان‌بُر انجام شود و کمبودها جبران شود. میزان انرژی و نیروی انسانی که در این راه صرف می‌شود، یقیناً با رسیدن به این هدف، بستگی مستقیم دارد.
تمرکز فعالیت‌ها بر محیط
در گذشته، تمرکز اصلی و هدف بهداشت روانی، فرد و شخصیت فردی بود و علل به‌وجودآورندۀ بیماری‌های روان‌پزشکی را مربوط به خود شخص و مخصوصاً تجربیات سال‌های اول زندگی او می‌دانستند. بنابراین وظیفۀ اصلی بهداشت روانی، بررسی فرد و ایجاد تغییراتی در نیروهای روانی او بود.
با تغییراتی که در برداشت‌های روان‌پزشکی ایجاد شد، به‌جای بیماری، اختلالات روابط بین‌فردی و به‌جای بررسی مسائل فردی، بررسی مسائل فرد در محیط، مدنظر قرار گرفت و واحدهای بزرگ اجتماعی در بهبود مسائل بهداشت روانی دست‌اندرکار شدند. این واحدها از یک خانوادۀ کوچک شامل یک زن و شوهر یا خانوادۀ بزرگ شروع و به‌تدریج، شامل همسایگان و تمام اجتماع می‌شوند. به این ترتیب، فعالیت‌ها بیشتر بر محیط متمرکز می‌شود و نه بر فرد و با بهتر‌کردن وضع بهداشت روانی محیطی که فرد در آن زندگی و کار و بازی می‌کند، بهداشت روانی فرد را بهبود می‌بخشند. بنابراین بعضی از کارهایی که با عنوان بهداشت روانی انجام می‌گیرد، با روش‌های گذشته متفاوت است. این فعالیت‌ها اعم از اینکه به‌عنوان‌ بهداشت روانی یا رفاه اجتماعی انجام شوند، بدون شک در بهزیستی گروه‌های عظیمی از مردم مؤثر خواهند بود.
استانفورد معتقد است نسل کنونی درمان‌کنندگان روانی، آخرین گروهی هستند که فعالیت‌های خود را در درجۀ اول به بخش خصوصی اختصاص داده‌اند. اگرچه در آینده نیز تشخیص بیماری‌های فردی و درمان آن مدنظر خواهد بود، مسئولان درمان‌های روانی باید در آینده افق دید خود را وسیع‌تر کنند و بیشتر در حد اجتماعی فعالیت کنند و معلومات خود را به‌منظور ایجاد رفاه عمومی برای همۀ طبقات به کار ببرند.
برنامه‌ریزی‌های جامع
واحد‌های مختلف روان‌پزشکی و بهداشت روانی هرکدام در بهبود بهداشت روانی نقشی دارند. بیمارستان‌ها، درمانگاه‌ها، کارگاه‌های روان‌پزشکی و سایر تأسیسات رفاهی‌بهداشتی و اجتماعی را می‌توان در این دسته نام برد. وسعت این واحدها در نقاط مختلف، متفاوت است و در بعضی مناطق به‌هیچ‌وجه وجود ندارند. در بعضی مناطق، واحدهای مختلفی فعالیت می‌کنند که بعضی خصوصی و بعضی دولتی هستند. اینک نیاز فراوان به یک دستگاه برنامه‌ریزی جامع وجود دارد تا نیازهای هر منطقه را بررسی کند و بین واحدهای موجود هماهنگی برقرار سازد. تمایل عمومی بر این است که به‌جای واحدهای کوچک، واحدهای جامعی به وجود بیایند تا جواب‌گوی تمام نیازهای اجتماع باشند و از اتلاف وقت و انرژی و دوباره‌کاری جلوگیری کند. یقیناً برنامه‌ریزی‌های جامع، بازدهی تأسیسات موجود را برای فرد و اجتماع بیشتر خواهند کرد.
همکاری مردم عادی
افزایش تمایل عمومی به فعالیت‌های بهداشت روانی، میزان کمک و آمادگی برای همکاری‌های داوطلبانه را وسعت داده است. اینک در بسیاری از جوامع سعی می‌شود به‌میزان حداکثری از این داوطلبان استفاده شود و از کمک‌دهندگان غیرحرفه‌ای نیز کمک گرفته شود. در حال حاضر، روان‌پزشکان، روان‌شناسان، مددکاران اجتماعی و سایر کادر بهداشت روانی قادر نیستند نیازهای بهداشت روانی را برآورده کنند. روش‌های گروه‌درمانی و درمان‌های کوتاه‌مدت می‌تواند این کمبود را جبران کنند. تربیت داوطلبان کمک به بهداشت روانی را نیز می‌توان به‌عنوان راهکاری دیگر پذیرفت. همکاری افراد عادی با کادر درمانی بیمارستان‌ها سابقۀ تاریخی نیز دارد و اکنون این جنبش، بیشتر به چشم می‌خورد. اگر سعی شود این همکاری با آموزش و مراقبت این افراد پاسخ داده شود، این گروه می‌توانند نقش مؤثری را در روش‌های درمانی به عهده گیرند. تربیت این افراد در بعضی مواقع موجب شده که بتوانند به‌طور تمام‌وقت در جنبه‌های درمانی انجام‌وظیفه کنند.
آرکف در این زمینه آموزش دوسالۀ بهداشت روانی را برای زنان خانه‌دار داوطلب که مدرک دیپلم داشته‌اند، ذکر می‌کند. این افراد پس از این آموزش توانسته‌اند در کلینیک‌های آموزشگاهی نقش درمانی داشته باشند. در طرح دیگر، این افراد برای راهنمایی مادرانی که کودکانی در سال‌های قبل از مدرسه داشته‌اند، تربیت شده‌اند.
درمان علائم
با پیشرفت بهداشت روانی در طول تاریخ، ابتدا کنترل بیماری‌های شدید روانی مدنظر قرار گرفت. معمولاً این بیماران را از اجتماع خارج می‌کردند و به مؤسسات روان‌پزشکی می‌فرستادند. این مؤسسات امکان درمانی زیادی نداشتند و بیشتر، مراقبت‌های بدنی از بیمار انجام می‌شد. برداشت‌های خاصی موجب شده بود برای طرد بیماران روان‌پزشکی از اجتماع تصمیم گرفته شود که می‌توان آن‌ها را در زیر خلاصه کرد:
۱. بیماری‌های روان‌پزشکی به خوبی شناسایی نشده بودند و در نتیجه، به بیماران روان‌پزشکی با سوءظن و بی‌اعتمادی نگاه می‌کردند.
۲. بیماران روان‌پزشکی برای خود و دیگران خطرناک شمرده می‌شدند. اعتقاد بر این بود که با توجه به مزاحمت‌ها و اشکال‌هایی که این بیماران ایجاد می‌کنند، خارج‌کردن آن‌ها از اجتماع به‌نفع همگان است.
۳. این افراد را مبتلا به بیماری شدید و احتمالاً برگشت‌ناپذیر می‌دانستند که کار زیادی برای آن‌ها نمی‌شود انجام داد و در نتیجه بهتر است از اجتماع خارج شوند تا منابع اجتماعی در امور امیدوارکننده استفاده شود.
۴. بیماران روان‌پزشکی را فاقد عواطف دربارۀ محیط خود می‌دانستند و از آنجا که آن‌ها را دیوانه می‌خواندند، برایشان مهم نبود چگونه با این افراد رفتار کنند. معتقد بودند درمان‌های خشن نتایج بهتری دارد.
پیشرفت‌های اخیر، نظر عمومی دربارۀ کنترل این بیماران را بسیار تغییر داده است. اطلاعات بیشتری دربارۀ بیماری‌های روان‌پزشکی به دست آمده و با افرادی که به‌نام بیمار روان‌پزشکی طبقه‌بندی می‌شوند، با ترس و سوءظن کمتری برخورد می‌شود. اگرچه این افراد بار سنگینی از مشکلات را به دوش می‌کشند، با افراد دیگر متفاوت نیستند. نیاز اساسی آن‌ها آموزش‌های دربارۀ رفتار است و چنانچه به آن‌ها کمک شود، به رفتارهای بهتر دست خواهند یافت.
روش‌های پیشگیری از بیماری‌های روان‌پزشکی
همان طور که ذکر شد، پیشرفت بهداشت روانی از جنبۀ نگهداری، به اصلاح علائم گراییده است و اینک ضمن اصلاح علائم، به پیشگیری از ایجاد بیماری نیز توجه می‌شود. یقیناً هیچ‌کس نمی‌تواند ارزش پیشگیری را انکار کند؛ ولی با توجه به محدودیت منابع بهداشت روانی، باید دید چه تعداد از این منابع باید به اصلاح علائم و چه تعداد به پیشگیری اختصاص یابد و کدام نوع پیشگیری باید مدنظر قرار گیرد؟
لانگسلی روش‌های پیشگیری از بیماری‌های روانی را به‌طور کلی به سه دسته تقسیم می‌کند:
۱. روش‌های پیشگیری اولیه؛
۲. روش‌های پیشگیری ثانویه؛
۳. روش‌های پیشگیری نوع سوم.
پیشگیری اولیه
منظور از پیشگیری اولیه طراحی برنامه‌هایی است که با تأثیر بر عوامل به‌وجودآورندۀ بیماری‌های روان‌پزشکی، از بروز این بیماری‌ها جلوگیری می‌کند. این برنامه‌ها معمولاً دربارۀ تمام افراد اجتماعی یا گروه کثیری از مردم یک منطقه اجرا می‌شود. در بعضی مواقع نیز روی گروه‌های آسیب‌پذیر اجتماع مانند آن‌ها که در معرض بروز جرم و جنایت یا بیماریهای روان پزشکی قرار دارند، اجرا می‌شود.
روش پیشگیری اولیه، کاهش تظاهرات هیجانی در جامعه از طریق مبارزه با عوامل استرس‌زا و حالاتی است که بالقوه منجر به عوارض روان‌پزشکی می‌شوند. در مواقعی که تظاهرات روان‌پزشکی به وجود آمده باشند، دخالت فوری نیز نوعی پیشگیری اولیه محسوب می‌شوند. به این ترتیب دربارۀ پیشگیری اولیه باید تمام نیروهایی که اجتماع را به وجود می‌آورند، تجهیز شوند و با همکاری یکدیگر، در پیشگیری بیماری‌های روان‌پزشکی به کار روند. دراین‌باره، نقش فعالیت گروه‌های اجتماعی، مدرسه، روحانیون، پزشکان، مسئولان امور بهداشتی، دولت و مهم‌تر از همه خانوادۀ فرد و نیز افراد مهم دیگری که در زندگی او نقشی دارند، باید مدنظر قرار بگیرند. در حقیقت، پیشگیری اولیه موضوع جدیدی است که به روان‌پزشکی اضافه شده و فقط با فعالیت گروه‌های وابسته، اجرایی می‌شود. همکاری نیروهای ذکرشده در زمینۀ بهداشت عمومی، رفاه، آموزش امور منزل و نوسازی شهری، یقیناً به کیفیت و بازدهی بهداشتی خواهند افزود.
روش‌های پیشگیری اولیه در تمام مراحل زندگی قابل‌اجراست. این روش‌ها از مراقبت‌های زن باردار شروع و با مراقبت از کودک در محیط خانواده و مدرسه در سنین اولیۀ کودکی ادامه می‌یابد. در دوران بارداری، این روش‌ها به‌صورت جلوگیری از تولد کودکان نارس، جلوگیری از بیماری‌های مادر که ممکن است ضایعات مغزی در کودک ایجاد کند و جلوگیری از تظاهرات هیجانی در مادر از طریق مشاورۀ فوری روان‌پزشکی در صورت بروز عوامل استرس‌زا انجام می‌گیرد.
راهنمایی مستقیم پزشک عمومی یا گفت‌وگوهایی که مسئولان امور رفاهی انجام می‌دهند، اطلاعات والدین را افزایش می‌دهند و موجب می‌شوند پی ببرند تکامل سالم فرزندشان به‌مقدار زیادی به قدرت آن‌ها در ارضای نیازهای اساسی او بستگی دارد. ایده‌آل این است که این بحث‌ها بیشتر بر تمایل به استقلال و وابستگی که به‌طور متناقضی در کودک در حال رشد و در مراحل مختلف تکامل او وجود دارد، متمرکز شوند.
آموزش؛ اساسی‌ترین روش پیشگیری اولیه
آموزش را باید اساسی‌ترین روش پیشگیری اولیه دانست و به این منظور، باید متخصصان بهداشت روانی با همکاری سایر گروه‌ها مانند افرادی که در خدمات عمومی کار می‌کنند و حتی داوطلبان غیرحرفه‌ای، برای گسترش اطلاعات بهداشت روانی همکاری کنند. از طرف دیگر، شرکت در فعالیت‌های پیشگیری اولیه موجب ایجاد محبت و گسترش آموزش در این گروه خواهد شد که در پیش‌برد و تسریع فعالیت‌های پیشگیری نیز مؤثر خواهد افتاد. این فعالیت‌ها به‌طور غیرمستقیم به پیشگیری درجه‌دو و نوع سوم نیز کمک خواهند کرد.
آلبی، از متخصصان بهداشت روانی، معتقد است:
هرچیزی را که موجب بهبود وضع بشر شود و بازدهی بیشتر ایجاد کند و معنای بهتری به زندگی انسان بدهد، می‌توان جزئی از روش‌های پیشگیری اولیه از اختلالات هیجانی به حساب آورد.
بر این اساس، مخصوصاً می‌توان از فرهنگ غنی اسلامی حداکثر استفاده را کرد. آموزش‌های اسلامی که به‌طور منطقی و واقع‌بینانه طرح‌ریزی شده‌‌اند، در انسان‌ها زیربنای فطری دارد و در صورتی که به‌خوبی تبیین شوند، انسان‌هایی که توانسته‌اند بر تمایلات غریزی خویش غلبه کنند، آن‌ها را می‌پذیرند. این آموزه‌ها عملاً هم در پیشگیری از اختلالات روان‌پزشکی واکنشی و هم در ایجاد رشد در فرد و اجتماع مؤثر خواهند بود.
پیشگیری ثانویه
پیشگیری ثانویه به برنامه‌هایی گفته می‌شوند که شامل تشخصی سریع و وادارکردن به درمان و اصلاح رفتارهایی است که بر اثر تطابق غلط با افراد خانواده یا جامعه به وجود آمده‌اند. به این منظور، تعیین وقوع بیماری‌ها که عبارت است از کشف مواردی که بیماران اولین بار مبتلا شده‌اند، نهایت اهمیت را دارد. مداخله در بحران‌ها و مسائل حاد نیز در این محدوده قرار می‌گیرند. بررسی‌های علمی نشان داده‌‌اند چنانچه دربارۀ عامل بیماری‌زا و مکانیسم انتقال و انتشار بیماری‌های مسری تحقیق شود و جنبه‌های مزبور کشف شوند، این بیماری‌ها تحت کنترل در خواهند آمد. برای مثال، می‌توان به بررسی‌های همه‌گیر‌شناسی دربارۀ تشخیص سریع و ریشه‌کن‌کردن سیفلیس در بعضی از کشورهای غربی اشاره کرد. مطالعات همه‌گیر‌شناسی همچنین دربارۀ شیوع مواردی که به تطابق ناجور مبتلا هستند، اطلاعات لازم را کشف می‌کنند و در اختیار محقق قرار می‌دهند. برای مثال، این مطالعات نشان داده‌‌اند کسانی که از دانشگاه اخراج شده‌اند، کسانی که اخیرا طلاق گرفته‌اند، افراد بیوه و افراد عقیم، افرادی که از نظر فکری ضعیف‌اند و نیز افراد پیری که تنها زندگی می‌کنند، گروه‌های در معرض خطر جدی هستند و شیوع اختلالات روان‌پزشکی در آن‌ها بیشتر است. مطالعات همه‌گیر‌شناسی مشخص می‌کنند که به «چه‌چیز» و به «کجا» توجه کنیم. وظیفۀ بعدی ما توجه‌کردن به این نقاط است.
تنوع امکانات بهداشت روانی و طبقه‌بندی بیماران برحسب نوع و شدت اختلال روان‌پزشکی، موجب برگشت سریع‌تر بیماران به اجتماع می‌شود. مثلاً بستری‌شدن کوتاه‌مدت در یک روز یا یک شب در بخش‌های فوریت روان‌پزشکی شبانه‌روزی، ضمن برطرف‌کردن نیازهای موقت بیماران، امکان بازگشت سریع آن‌ها را به جامعه فراهم می‌آورد.
«مرکز جامع مراقبت‌های بهداشت روانی» امکان شرکت فعال افراد عادی جامعه در طرح‌ریزی برنامۀ درمانی و پیشگیری را فراهم می‌سازد و این خود، بهترین برخورد با نیازهای اجتماعات مختلف است. این افراد می‌توانند به‌عنوان داوطلبان غیرحرفه‌ای، خدمات خود را ارائه دهند. جواب‌گویی به مشکلات و واکنش‌های موقعیت زودگذر کودکان نیز در این محدوده قرار می‌گیرند. برای مثال، کنترل و مراقبت از کودکانی که به‌علت جدایی والدین از یکدیگر، دچار ضربۀ روانی شده‌اند یا کشمکش‌های ناشی از اختلافات قومی و تبعیضات نژادی را می‌توان ذکر کرد.
ایجاد واحد‌های اضطراری برای طیف وسیعی از مشکلات روانی و هیجانی مدنظر واقع شده و این واحدها در بعضی از ممالک به وجود آمده‌ است. این واحد‌ها را نه‌تنها در مراکز بهداشت روانی، بلکه در بیمارستان‌های عمومی می‌توان دایر کرد. در این واحدها، با تماس تلفنی می‌توان افرادی را که با مشکلات اقتصادی و روان‌پزشکی و اجتماعی مختلف درگیرند، راهنمایی و به آن‌ها کمک کرد. اشکالات در ارتباطات بین‌فردی، کشمکش‌های خانوادگی، مسائل قانونی، تنهایی، دل‌تنگی، سقط‌جنین و به‌طور کلی تمام مسائل بحرانی که به‌نوعی سلامت روانی و بازدهی فرد را در معرض خطر قرار دهند، امکان طرح در این تماس‌های تلفنی را دارند و متخصصان مختلف راهنمایی لازم را می‌کنند. در بعضی ممالک، رادیو این واحدها را تحت‌پوشش قرار می‌دهد. در این حال، تمام مکالمات تلفنی از طریق رادیو نیز پخش می‌شود و افرادی که مشکلات مشابهی دارند هم، جواب خود را می‌گیرند.
باید توجه کنیم که به‌طور کلی نمی‌توانیم جلوی تمام بحران‌ها را بگیریم و از تمام فشارهای هیجانی و کشمکش‌های روانی اجتناب کنیم. مهار موفقیت‌آمیز کشمکش‌ها و بحران‌ها منجر به پیشگیری از ازهم‌پاشیدن سازمان شخصیتی و نهادهای اجتماعی و کاهش بازدهی در رده‌های مختلف خواهد شد. بنابراین مداخله و کنترل بحران‌ها باید به‌عنوان یک جنبۀ جدی در پیشگیری ثانویه در نظر گرفته شود.
پیشگیری نوع سوم
با وجود دخالت در بحران‌ها و دیگر روش‌های پیشگیری ثانویه، برخی از افراد برای کنترل اختلالات روان‌پزشکی و اضطرابی شدید، به بستری‌شدن نیاز دارند. پیشگیری نوع سوم شامل درمان این اختلالات به‌وسیلۀ بستری‌شدن است. هدف این است که از مزمن‌شدن اختلالات روان‌پزشکی پیشگیری شود و فرد بتواند هرچه زودتر به خانه و اجتماع خود برگردد. در بسیاری از مواقع، می‌توان فرد را در مراکز بهداشت روانی منطقه‌ای یا بیمارستان عمومی بستری کرد. حتی هنگامی که افراد به درمان در بیمارستان روان‌پزشکی منطقه‌ای دولتی نیاز دارند، بر بستری‌شدن کوتاه‌مدت و مراقبت و پیگیری با برنامۀ درازمدت تأکید می‌شود. مسئولیت پیگیری در این مواقع، به‌طور مشترک به عهدۀ خانوادۀ بیمار و کادر بهداشت روانی است. هدف اصلی این فعالیت، بازگشت فرد به جامعه و کار‍، با صرف حداقل وقت توسط کادر درمانی است.
واحدهای وابسته به بخش روان‌پزشکی
در نمودار 1، طرز کار واحدهای وابسته به بخش روان‌پزشکی و ارتباط آن‌ها با یکدیگر خلاصه شده است. به این ترتیب، وقتی بیماری به بخش روان‌پزشکی معرفی شد، پس از فروکش‌کردن دورۀ حاد بیماری که به نوع بیماری بستگی دارد، بیمار به بخش کاردرمانی معرفی می‌شود و این بخش‌ها برای ارزیابی بیماران بستری به کار می‌روند. به‌تدریج، میزان ساعات کار افزایش می‌یابد تا به پانزده ساعت در هفته برسد. در طول بستری‌شدن، متخصص کاردرمانی وضع عمومی بیمار را کنترل می‌کند و به روان‌پزشک گزارش می‌دهد. چنانچه در مدت بستری‌بودن بیمار در بخش روان‌پزشکی که معمولاً بین یک تا سه ماه متغیر است، بیمار قادر شود به کار خود ادامه دهد، از بیمارستان مرخص و ضمن اشتغال به کار در محیط اجتماع، به‌طور سرپایی تحت مراقبت روان‌پزشک قرار می‌گیرد.

نمودار 1
در صورتی که بیمار قادر به کار در محیط معمولی اجتماع نباشد، به بیمارستان روزانه معرفی می‌شود. این نوع بیمارستان‌‌ها عبارت‌اند از کارگاه‌هایی که معمولاً در کنار بیمارستان‌های روان‌پزشکی ایجاد می‌شوند و به‌طور متوسط به کار خود ادامه می‌دهند. در این کارگاه‌ها انواع کارهای معمولی وجود دارند و بسته به میزان استعداد و کار قبلی و تمایل بیمار و همچنین با توجه به ارزیابی که در ضمن بستری در بخش روان‌پزشکی و در کارگاه کاردرمانی بخش روان‌پزشکی از بیمار شده است، کاری به او ارجاع می‌شود.
کار بین ۲۰ تا ۳۰ ساعت در هفته متغیر است و معمولاً در هر کارگاه ۳۵ تا ۴۰ نفر به کار اشتغال دارند. علاوه بر بیماران معرفی‌شده از بخش روان‌پزشکی، بیماران از بخش فوریت‌های روان‌پزشکی، درمانگاه‌های روان‌پزشکی و نیز توسط پزشکان عمومی و مسئولان بهداری و ادراۀ کار به این کارگاه‌ها معرفی می‌شوند. مسئولیت ادارۀ این کارگاه‌ها و نظارت بر آن‌ها به عهده یک روان‌پزشک است و روان‌شناس بالینی و متخصصان کاردرمانی و پرستار روانی و مددکار اجتماعی نیز با او همکاری می‌کنند.
در بعضی از ممالک از جمله در انگلستان، تا مدتی پیش، چنانچه بیمار بیش از یک سال به نوتوانی نیاز داشت، او را به واحد دیگری به‌نام مرکز نوتوانی معرفی می‌کردند و در صورت لزوم، بیمار تا پایان عمر در این واحد تحت پیگیری قرار می‌گرفت (نمودار 2). بررسی‌های انجام‌شده نشان داد که به ایجاد واحد جدیدی به‌نام مرکز نوتوانی نیاز نیست و با گسترش بیمارستان‌های روزانۀ روان‌پزشکی، عملاً کار مراکز نوتوانی انجام خواهد شد. چنانچه بیمار به دارو نیاز دارد، می‌تواند داروی خود را از این مراکز دریافت کند و چنانچه به دارو نیاز ندارد، فقط از طریق اشتغال به کار و سرگرمی، نوتوانی خواهد شد.

نمودار 2
کارگاه‌های حمایت‌شده واحدهای دیگری هستند که هرگاه بیمار قدرت کار بیشتری پیدا کرد، می‌تواند در آنجا اشتغال یابد. در این کارگاه‌ها تسهیلات بیشتری از کارگاه‌های معمولی وجود دارند و با توجه به محدودیت‌های بیمار، کار متناسب به او ارجاع می‌شود. در تمام مواقع، در صورتی که بیمار قدرت کار در بازار آزاد را بیابد، مددکار اجتماعی برای او کاریابی می‌کند.
به هر علت که علائم بیماری تشدید شود، کنترل روان‌پزشکی بیشتری صورت خواهد پذیرفت و به‌صورت سرپایی یا بستری، علائم مهار خواهند شد و مجدداً بیمار از سیکل فوق استفاده خواهد کرد. در این سیستم، به نیازها و محدودیت‌ها و امکانات بیمار توجه واقع‌بینانه می‌شود و در صورت هرگونه تغییری در وضع بیمار، برنامۀ معقول و منطقی برای او در نظر گرفته می‌شود. در کارگاه‌های نوتوانی، بیماران مزد دریافت می‌کنند و مددکار اجتماعی خانوادۀ آن‌ها را بررسی می‌کند. در صورتی که مزد بیمار مخارج آن‌ها را کفایت نکند، از طریق مراکز رفاهی به آن‌ها کمک می‌شود و آسایش فکری بیمار و خانواده‌اش تأمین خواهد شد.
تکامل روانی به‌عنوان هدف بهداشت روانی
در صفحات قبل، پیشرفت روانی را از نگهداری تا اصلاح و از اصلاح تا جلوگیری بررسی کردیم. حال باید ببینیم که دربارۀ بهداشت روانی به‌معنای تکامل و بلوغ روانی، چه برنامه‌ای باید اجرا شود.
در تعریف دوم بهداشت روانی گفتیم که اصطلاح «بهداشت روانی» به‌منظور نشان‌دادن وضع مثبت و سلامت فکر و ایجاد سیستم باارزشی در جهت ایجاد تحرک در سطح ملی و بین‌المللی به کار می‌رود. دراین‌باره معیار سلامت فکر و بلوغ روانی مدنظر قرار می‌گیرد و با ارائۀ این معیارها، افراد را وادار می‌کنند تا همواره در جهت تکامل خود بکوشند و از عوامل بیماری‌زا دوری گزینند.
با توجه به محدودیت‌هایی که در منابع بهداشت روانی وجود دارد، باید دید چه مقدار از این منابع باید به اصلاح علائم، چه مقدار به پیشگیری و چه مقدار به تکامل روانی اختصاص یابند. بعضی از دست‌اندرکاران بهداشت روانی دربارۀ کوشش‌های زیاد و امیدهای زیاد اخطار می‌کنند. برای مثال، آیزنبرگ در رسیدن به سلامت فکر همگانی تردید می‌کند و می‌نویسد: «اگر هدف‌های خود را به عناوین محدودی اختصاص ندهیم، خود را محکوم به خودفریبی کرده‌ایم که وعده‌های بزرگ بدهیم و تنها مختصری قابل‌اجرا باشند که در نتیجه شک و ناامیدی را به‌دنبال خود خواهد داشت.» دست‌اندرکاران دیگر معتقدند ما نباید در اهداف خود دست‌کم را مدنظر قرار دهیم. برای مثال، مورفی معتقد است به‌منظور زندگی ساده، باید طبیعت انسان را تکامل بخشیم و ظرفیت او را برای ارتباطات اجتماعی افزایش دهیم. او اضافه می‌کند:
دید واقع‌بینانه نسبت به امکانات بشر به‌سمتی که نیازهای او راهنمایی می‌شود، بستگی دارد و در این مورد باید قدرت یادگیری افراد و امکانات عملی تکامل فرهنگی به یک میزان مورد توجه قرار گیرند. در هزار سال گذشته، میزان ارضای انسان از نظر علمی و زیبایی‌شناسی به حدی رسیده که طبیعتِ او را نسبت به آنچه در قرون وسطا بود، متفاوت ساخته است؛ ولی هنوز این شروع کار است. این مقدار از تکامل، در جنبه‌های روابط بین‌فردی به‌سختی شروع شده است. روان‌شناسی جدید که روان‌کاری نیز جزو آن است، مطالب زیادی درمورد کشمکش‌های روانی و جنبه‌های انهدامی بشر به ما آموخته است؛ ولی درمورد آموزش جنبه‌های تکاملی و احساسات مثبت پیش نرفته است. اگر ما نتوانیم دستاوردهای فوری درمورد کنترل کشمکش‌های روانی خود ایجاد کنیم، بشریت هیچ آینده‌ای نخواهد داشت؛ ولی اگر چنین دستاوردی ایجاد شود، تکامل آینده توأم با تمایلات زیباشناسی که با افزایش تکامل ظرفیت انسان نسبت به روابط بین‌فردی همراه خواهد بود، آیندۀ نوین انسان را خیالی و غیرعملی جلوه نخواهد داد؛ بلکه خود مقدمه‌ای برای بروز امکانات بیشتر تکامل خواهد بود (مأخذ ۱، Arcoffص۲۷۱).
به نظر می‌رسد دراین‌باره، ادیان الهی در شکل دست‌نخورده و تحریف‌نشدۀ خود بتوانند کمک جدی بکنند. در فصل بعد، به‌اجمال این بحث را پی می‌گیریم.

منابع
1. Arcoff: Adjustment and mental health, Mc Graw-Hill. P 27.
2. Bernard H. W.: Mental Health in classroom, Mc Graw-Hill. PP 17-1970.
3. Harold I, Kaplan and Benjamin J. Sodak: Comprehensive textbook of psychiatry IV, Williams & Wilkins. 1985 vol 2. PP 1885-1888.
4. Hawke, Preventionm: it is desirable, but is it possible?, W. H. O Publication. 1978.
5. Leavel H. R. Clark E. G.: Preventive medicine for doctor in his community, Mc Graw-Hill. 394-422. 1985.
6. حیدر امین: اصول اپیدمیولوژی، انتشارات علمی دانشکدۀ بهداشت و مؤسسۀ تحقیقات بهداشتی، سال تحصیلی ۱۳۵۶-۱۳۵۵.
7. حیدر امین: اپیدمیولوژی و حوادث؛ طرز پیشگیری، انتشارات علمی دانشکدۀ بهداشت و مؤسسۀ تحقیقات بهداشت، سال تحصیلی ۱۳۵۶-۱۳۵۵.
8. اتوکلاین برگ: روان‌شناسی اجتماعی، ترجمۀ علی‌محمد کاردان، نشر اندیشه، ج۲، ص۴۴۷ تا ۴۶۵، ۱۳۵۵.

پیمایش به بالا