نظر استاد فقيد محمد تقي جعفري در مورد روان شناسي اسلامي

نظر استاد فقید محمد تقی جعفری در مورد روان شناسي اسلامي

اين مقدمه را استاد(ره) در سال 1373 به عنوان مقدمه اي بر كتاب روان شناسي اسلامي، تاليف دكتر سيد ابوالقاسم حسيني نگاشته اند: 

از آن هنگام که آدمی احساس کرده است که در این دنیا نمی­تواند بدون آگاهی از خویشتن و غیر خویشتن زندگی نماید، به شناخت خود از ابعاد گوناگون پرداخته است. البته تشخیص این که توسعه و تعمیق این شناخت از کی و کدامین جوامع آغاز شده است، امری است بسیار مشکل و شاید برای همیشه لا ینحل بماند.

این قدر مسلم است که پیش از طلوع اسلام، بررسی و اهتمام به انسان­شناسی در عده ای از جوامع شرقی و سپس یونان، معلوماتی روشن ولی گسیخته و نا منظم به جریان افتاده است.

 

با ظهور و اعتلای تمدن اسلامی، شناخت از ابعاد گوناگون به عنوان با اهمیت ترین موضوع، پس از خداشناسی در قلمروهای گوناگون توصیفی اعم از تحلیلی و ترکیبی(آن چنانکه هست) و ارزشی(آن­چنانکه باید و شاید) مطرح گشت. تدریجا معلومات منظّم و متشکلی تحت عنوان “معرفة النفس” مغزهای متفکر اسلامی را به خود جلب نمود.

اساسی­ترین عامل اهتمام و توجه و تکاپوی جدی متفکّران اسلامی در­باره انسان­شناسی، و بالخصوص پیرامون روان­شناسی، تاکید شدید قرآن مجید و احادیث کاملا معتبر، از پیامبر گرامی اسلام و ائمه معصومین علیهم السلام است که با اشکال و عبارات گوناگون، شناخت و اصلاح نفس را مطرح فرموده­اند. تا آن­جا که برای وصول به خداشناسی، خود شناسی را مقدمه لازم معرفی فرمودند:

“من عرف نفسه فقد عرف ربّه”

از طرف دیگر، پس از دوران رنسانس، روان­شناسی مانند دیگر علوم، تدریجا از مادر اصلی خود، که فلسفه بود، جدا شده و به جریان افتادند. در نتیجه روان شناسی معاصر در دو قرن 19 و20 با برچسب دانشگاهی رسمی در غرب و شرق به راه افتاد؛ به طوری که تدریجا از دیدگاه اکثریت متفکران علوم انسانی، طریق منحصر برای شناخت روان آدمی تلقی گشته و در نتیجه علمی به نام “علم النفس” از دیدگاه دانشگاهی ناپدید شد؛ بدون این که روان­شناسی معاصر بتواند همه آن مسائل با اهمیت را که علم النفس تحقیق آن را به عهده داشت، مورد بررسی و پاسخ گویی قرار دهد.

این بی توجهی چند ضرر مخرّب برای علوم انسانی به بار آورد که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

1-   حقیقتی به نام “من” یا “خود” و یا به تعبیر دانشمند ارجمند آقای دکتر حسینی مؤلف این کتاب “عامل حیات”با اهمیت اساسی آن، از روان شناسی و به دنبال آن از علوم انسانی بر کنار شد- آن “من” که تا کنون بیش از 40 دلیل برای وجود و تجرد آن اقامه شده­است.

2-       در این میان سهم دیوید هیوم نقاد فلسفی از اهالی اسکاتلند

(1376-1711) را در این جریان ضد علمی نباید از نظر دور بداریم که با قیافه فلسفی گفته بود:

“وقتی من به دور و برم می نگرم، چیزی به عنوان “خویشتن” نمی یابم و آنچه را که می بینم پدیده هایی است مانند رنج و شادی و محبت و کینه و غیر ذلک….”!!! 

این طرز تفکر بود که موجب شد عده ای فراوان از کارمندان روان شناسی، معلول شناسی را به جای شناخت علمی و معلومات که مبنای هر علم است، روش علمی بنامند!!!

3-   نفی “من” (خود، عامل سازمان دهی حیات یا عامل حیات) واقعیت این مطلب را به خوبی  اثبات کرد که: روان شناسی در گذشته “سر بی تن ” بوده­است، و امروزه “تن بی سر” است. یعنی اگر در گذشته، متفکران به مفاهیم و اندیشه­های تجریدی در روان­شناسی اهمیت می­دادند، امروزه مختصات فیزیولژی کارگاه مغز و روان را “روان شناسی” می­نامند!!

4-   علم النفس اسلامی با تحت بررسی قرار دادن روان آدمی در ارتباطات چهارگانه(ارتباط انسان با خویشتن، ارتباط با خدا، ارتباط انسان با جهان هستی و ارتباط با همنوع) برای روان شناسی از هر دو روش تحلیلی و ترکیبی(آنالیتیک و سنتتیک) بهره برداری می کرد، در صورتی که روان­شناسی معاصر به طور عمده به روش تحلیلی آن، هم چنانکه اشاره­کردیم، بر مبنای پدیده­های معلولی و رفتار شناسی می­پردازد.

5-   بدیهی است که علم النفس اسلامی یا “روان­شناسی اسلامی” کاملتر و علمی­تر از فلسفه حرکت می­کند، تا رفتار شناسی جدید که متاسفانه چنانکه حدس­زده می­شود، با پیشتر رفتن و گسترش روزافزونش، تدریجا انسان را از صحنه وجود خارج ساخته و در نتیجه علوم انسانی را به علوم طبیعی مبدل خواهد ساخت!!
4- با التزام به لوازم رفتارشناسی، امروزه که واقعیت “من” و “شخصیت”را نادیده می­گیرد، احساس ضرورت و عظمت ارزش­ها به کلی منتفی می­گردد و بدین ترتیب است که جوامع بشری به صورت میدانی برای تنازع بقا در می­آید که آینده­ای جز نابودی بشریت در افق آن دوران دیده نمی­شود.  

در زمان ما (اوایل قرن پانزدهم هجری قمری و اواخر قرن بیستم میلادی) در نتیجه آگاهی­ها و پیشرفت اطلاعات و اهتمام شدید عده­ای از صاحبنظران و متفکران مسلمان به علم النفس اسلامی که روان­شناسی اسلامی را در بر­دارد، تلاش­های بسیار مفید برای مطرح نمودن این علم ضروری و بسیار شریف، صورت گرفته و تا حدودی در دانشگاه­ها مطرح گشت که جای بسی خوشوقتی و امیدواری برای بیداری کاروان علوم می­باشد.

از جمله تلاشگران مخلص و تکاپوگران قابل تحسین و تمجید، دانشمند ارجمند و محقق وارسته جناب آقای دکتر سید ابوالقاسم حسینی است، که سالیان متمادی در تحقیقات و بررسی­های علوم روانی، کوشش­های بلیغ نموده و در محافل دانشگاهی و حوزوی مورد توجه صاحب­نظرانی آگاه قرار گرفته، در روان­شناسی اسلامی گامی مؤثر برداشته و با این کتاب بسیار مفید، توانسته­اند در تبیین اصول و مبانی این رشته بسیار حیاتی از علوم انسانی، نظریات جدید و قابل قبول از دیدگاه علمی و اسلامی بدهند.

به نظر می­رسد این کتاب، سرآغاز شایسته­ای برای عرضه علم النفس و روان­شناسی اسلامی می­باشد؛ که می­تواند هویت با عظمت انسان را از محو شدن در پدیده­های رفتاری او که معلومات بسیار محدودی از آن هویت هستند، نجات بدهد.

توفیقات روز افزون این دانشمند ارجمند را از خداوند سبحان، مسئلت می­دارم.
                                                                        محمد تقی جعفری
                                                                            26/11/1373

 

پیمایش به بالا