تفكر سيستمي به عنوان شالوده عملي واساسي براي پيش گيري از اعتياد

دكتر سيد ابوالقاسم حسيني – استاد روان پزشكي دانشگاه علوم پزشكي مشهد – كارشناس بهداشت رواني سازمان جهاني بهداشت

بهداشت رواني داراي دو تعريف است: در تعريف اول، منظور از بهداشت رواني ، رشته اي تخصصي از بهداشت عمومي  است كه در زمينه كاستن بيماري هاي رواني و پيش گيري از اين بيماري ها فعاليت مي نمايد. اين هدف با مفهوم كلي پيش گيري (Prevention) مطرح مي شود.

در تعريف دوم، بهداشت رواني به معناي سلامت فكر است و منظور آن نشان دادن وضع مثبت و سلامت رواني و راه هاي دست يابي به آن است كه در تكامل فرد و اجتماع،  نقش مؤثري را مي تواند به عهده گيرد. اين هدف با مفهوم كلي ارتقاي (Promotion) بهداشت رواني مطرح مي شود.

 در هردو هدف بهداشت رواني صد در صد جامعه نياز دارند تا براي آن ها برنامه ريزي و سياست گزاري شود.

اختلال هاي عصبي- رواني- اجتماعي،  فشار قابل ملاحظه اي را بر جوامع بشري به وجود مي آورند. بنابراين لازم است برنامه هاي جامعي به منظور كنترل عوامل زيستي واجتماعي انجام پذيرد تا رنج هاي ناشي از آن ها را كاهش دهد و مانع از بين رفتن امكانات بالقوه نيروي انساني و اقتصادي جامعه گردد. در اين مورد هم دولت ها و هم واحدهاي اجتماعي دست اندركار بايد همكاري نمايند (آيزنبرگ 1987).(4)

كارشناسان سازمان بهداشت جهاني براساس ضوابط علمي تخمين مي زنند كه بيش از 1500 ميليون نفر از جمعيت جهان از اختلال هاي عصبي- رواني و رواني- اجتماعي رنج مي برند كه تعداد قابل توجهي از آن ها با كاربرد  روش هاي ساده و عملي، قابل اجتناب مي باشند (4).

در اين مورد لازم است وسعت مشكل و طرح لازم براي اقدام مشخص شود و به جنبه هاي زير بايد توجه شود:

· بيشتر اختلال هاي عصبي – رواني ناشي از چند عامل مي باشند كه در اين مورد مي توان به عوامل زيستي، روان شناختي، و اجتماعي – فرهنگي اشاره كرد.

· روش هاي پيش گيري بايد هدف هاي وسيعي را تحت پوشش قرار دهند.

· اقدام هاي پيش گيري بايد در سطح بهداشت عمومي متمركز شوند و از پرداختن به جنبه هاي صرفا فردي احتراز نمود.

· به اين واقعيت بايد توجه داشت كه چنانچه در ميزان بروز (Incidence) و وقوع (Prevalence) يك اختلال در جمعيت هاي متفاوت، اختلافي وجود داشته باشد، امكان كاربرد روش هاي پيش گيري اوليه را گوشزد مي نمايد. اين اختلاف نشان مي دهد كه با كاربرد  روش هاي پيش گيري، مي توان كاهش مشكلات را انتظار داشت (4).

كاپلان جي (Caplan, G.) و كاپلان آر (Caplan, R.) در طرح بهداشت رواني جامعه معيارهاي زير رامطرح مي نمايند:

1- پيش گيري اوليه شامل كاهش موارد بروز (Incidence)

2- پيش گيري ثانويه شامل كاهش موارد وقوع (Prevalence)

3- پيش گيري نوع سوم شامل كاهش مواردي كه ميزان ازكار افتادگي (Disability) را كاهش دهد (6).

اساس طرح آن ها دقيقا ادغام بهداشت رواني در بهداشت عمومي و استفاده از كادرهاي غير روان پزشكي در مراحل مختلف طرح است كه شباهت زيادي به طرح بهداشت رواني كشوري ايران دارد.

نكته مهمي كه بايد به آن توجه داشت اين واقعيت است كه روش هاي پيش گيري اغلب به اقدام هائي در خارج از محدوده معمولي مراكز بهداشت رواني، و حتي خارج از محدوده سازمان هاي بهداشتي قرار دارند. همين واقعيت ممكن است موجب شود تا بسياري از دست اندركاران بهداشت رواني امكانات خود را در مورد پيش گيري از اختلال هاي رواني اجتماعي محدود بدانند. در حقيقت در اين موارد كادرهاي بهداشت رواني نبايد امكانات پيش گيري را فقط در سازمان هاي مربوط به خود ارزيابي كنند، بلكه با تجديد نظر در روش هاي پيش گيري اوليه، كادرهاي تخصصي مي توانند محدوده اقدام هاي خود راباارائه پيشنهاد به ساير ساختارهاي بهداشتي وسعت بخشند. آيزنبرگ (Eisenberg) معتقد است مكانيسم عمل عامل بيماري زا، طيفي كه عامل مزبور وارد عمل مي شود ونوع آموزش پزشكان در روش هاي پيش گيري اهميت زيادي ندارند،  بلكه ميزان كارآئي روش ها در پيش گيري اختلال هاي رواني از اهميت ويژه برخوردار مي باشند (4).

پیمایش به بالا