استفاده از آموزش هاي فرهنگي در اصلاح شناخت

نقش جنبه هاي فرهنگي در روان  درماني اينك در مقياس وسيعي مورد توجه قرار گرفته است . سوزوكي والكساندر (SUZUKI &  ALLEXANDER- 1995) معتقدند كه تمام مشاوره ها در يك زمينه فرهنگي انجام مي شود و فرهنگ به عنوان عاملي مهم وارد عمل مي شود كه به صورت بي سر و صدا وغير قابل مشاهده نقش خودراايفا مي  كند.
يكي از عوامل مهم و كار ساز، آموزش هاي فرهنگي مي باشند كه ريشه در فطرت انسان دارند . بديهي است هنگامي مي توان از آموزش هاي ديني درپيش گيري و روان درماني استفاده كرد كه هم در مان گر وهم درمان جو ، هر دو به اصول وموازين ديني  اعتقاد داشته باشند و درغير اين صورت ، استفاده از اين روش مطرح نيست .در حقيقت وقتي امكانات فوق وجود دارند،زمينه مساعد اضافي براي پيش گيري از افسردگي و روان درماني  وجود دارد كه به خوبي بايد در آن استفاده نمود.
اينجانب آموزش هاي فرهنگي اسلامي را در40 اصل خلاصه نموده ام كه به صورت كتاب ها ومقالاتي در دسترس مي باشند وادعا مي كنم چنانچه سه فرايند زير در مورد آن ها پياده شوند اصول فوق مي توانند در پيش گيري از اختلال هاي رواني واكنشي وا يجاد رشد نقش مهمي داشته باشند .

1-اصول فوق فرا گرفته شوند .
2- موردپذيرش قرا گيرند
1- درعمل مورد استفاده قرا رگيرند

بررسي هاي انجام شده نشان مي دهند كه سبك و روش زندگي( Style of life ) عامل %70 بيماري هاي عضوي و رواني است و 40 اصل فوق يك سبك وروش زندگي استاندارد رابه وجود مي آورند كه موجب آرامش انسان در دنيا وتا ابد مي گردند. بنابر اين من آن ها را به نام اصول جاويد رشد نامگزار ي كرده ام ومي توانم ادعا كنم كه رمز تكامل انسان را كشف كرده ام .
يكي از اين اصول تغيير مفهوم (MEANING) استرس مي باشد .درارزيابي شناختي نسبت به حوادث وعوامل استرس زا در صورتي كه فرد اصول رشد ( مجموعه قوانين الهي ) فراگرفته ،پذيرفته و در عمل به كاربرد ، سؤال به اين صورت مطرح مي شود و جواب متناسب نيز به صورت زير خواهد بود.
س – اين حادثه چه مفهومي در بر دارد ؟
ج- امتحاني از امتحان هاي خداوند است كه به منظور ارزيابي ميزان رشد تعبيه  شده است وچنانچه به خوبي از عهده آن بر آئي، در پيشگاه الهي درجه اي بالا و پاداش ابد الاباد خواهي داشت وچنانچه جزع وفزع كني و بر خورد غير قابل قبول داشته باشي اجر تونابود خواهد شد .
اين حادثه نوعي جبران براي گناهان تو است و ترا پاك مي گرداند . اين حادثه موجب پالايش مي باشد وموجب ارتقاي درجه مي گردد.
باآموزش اين  برداشت ،تأكيد بر آن وارائه شرح حال افرادي كه در موقعيت هاي بسيار دشوار قرار گرفته اند ولي با قدرت ، مقاومت نموده او هيچ گاه دچار افسردگي وتمايل واقدام به خودكشي نشده اند، شناخت جديدي  در فرد  به وجود مي آيد كه مي تواند در مقابل رويدادهاي سخت وتكرار آن ها مقاومت نمايد .
بعضي از محققان روان درماني كيفيت جهاني بودن مشكلات عاطفي را تحت عنوان عمومي كردن (UNIVERSALISATION) به عنوان يكي از مكانيسم هائي كه در روان  درماني فردي وگروهي موجب بهبود بيماري ها مي گردند، ذكر مي نمايند . در ضمن اين مكانيسم ، مراجع به هنگام ارتباط با در مانگر در مي يابد كه او نسبت به داشتن مشكلات عاطفي تنها نيست وديگران نيز عيناً مشكلاتي مانند او يا شبيه به او دارند . مطالعات  باليني نشان مي دهند كه فرايند عمومي كردن مشكلات ، يكي از فرآيند هاي مهم روان درماني است . در قرآن  مجيد، عمومي بودن مشكلات براي تمام افراد بشر موردتأكيد قرا گرفته است وخداوند در آيه 4 سوره 90 مي فرمايد : لقد خلقنا الانسان في كيد. يعني ما انسان را در رنج آفريديم . ولي در آيات 6-5 سوره 94 وجود جنبه هاي مثبت را هم به انسان متذكر مي گردد: «فان مع العسريسرا وان مع العسر يسرا »
يعني با هر سختي آساني نيز وجود دارد وچنين نيست كه زندگي بشر همگي پر از مشكل باشد وحداقل به ازاي يك مشكل دو برابر امكانات رفاهي وتسهيلات، به وجود دارد . بيان اين مطلب براي بيماري كه خود را در دست مشكلات اسير مي بيند و بيان مي نمايد « آقاي دكتر هيچ كس  من گرفتار نيست ، همه مصيبت هاي دنيا به تنهايي به من روي آورده اند » كمك مؤثري مي نمايد . اينجانب در ضمن روان درماني در مواردي مانند فوق ضمن بيان آياتي كه ذكر آن ها گذشت ، بر اين نكته تأكيد مي نمايم كه اولا داشتن مشكل ، يك كيفيت جهاني است وهيچ كس را نمي توان در دنيا پيدا كرد كه مشكل نداشته باشد . حتي بزرگاني مانند پيامبران خداو پيشوايان بزرگ الهي مشكلاتي بسيار عظيم تر از افراد عادي داشته اند وهمه ما كه در اطراف شما هستيم مشكل داريم . در حقيقت داشتن مشكل در زندگي را مي توان باشش صيغه صرف نمود :
1- من مشكل دارم    4- ما مشكل داريم
2-  تو مشكل داري    5- شمامشكل داريد
3-  او مشكل دارد     6- ايشان مشكل دارند
علاوه بر آن ،همان طور كه خداوند بر آن تأكيد مي نمايد با هر سختي ، آساني نيز وجود دارد و در اين مورد بر اصل شكر تأكيد مي نمايم و سعي مي كنم كه از زبان خود بيمار چندجنبه مثبت او را بيرون بزنم وتوجه مراجعه كننده را به آن معطوف دارم .
يكي از استرس هاي رواني شايع كمبود وعدم بر آوردن نيازهاي انسان مي باشد .
دربين محققان روان شناسي بيشترين وبهترين كار بر روي نيازها ، توسط آبراهام فزلو (ABRAHAM MASLOW) انجام شده است . او معتقد است كه مسئله اصلي روان شناختي انسان ،مسئله نيازها مي باشد . آبراهام فزلو با ارائه هرم نيازها، نيازها رابه نيازها اوليه ونيازها ي تكاملي تقسيم مي كند .
اين محقق، نياز به آب ،غذا، خواب ، امور جنسي ،امنيت وايمني را در محدوده نيازهاي اوليه ذكر مي كند ونياز به دوست داشتن واحساس تعلق به ديگران ،اعتماد به نفس وتوسط ديگران مورد احترام واقع شدن ، معنا بخشيدن به زندگي ، خود كفايي، كوشش ،احساس بي نيازي، ساده زيستي ،نظم ،عدالت ، كمال گرائي ، پرداختن به جنبه هاي لازم ،احساس شخصّيت ، سر زندگي ،زيبائي ،نيكي وحقيقت گرائي را درزمره نيازهاي تكاملي مطرح مي كند . او معتقد است تمام نيازهاي تكاملي از اهميت يكسان برخوردار هستند و نتيجه كلي  بر آوردن نيازها از قوه به فعل در آوردن استعدادهاي ذاتي (SELF  ACT UALIZATION) مي باشد .
ابراهام فزلومعتقد است كه براي به وجود آمدن احساس سلامت و آرامش ، بر آورده شدن نيازها ، اگر چه به طور نسبي ضروري است وعلت بروز اختلال هاي رواني واجتماعي ،بر آورده نشدن يك يا چند نياز مي باشد و اين تظاهرات را نوعي اختلال ناشي از كمبود (DEFICIENCY) مي داند . يعني به همان صورت كه فقدان آهن به مقدار  كافي در بدن ،،موجب كم خوني مي گردد،فقدان ويتامين   A موجب شب كوري مي گرددو فقدان هر كدام از ويتامين ها ،اختلال هاي مشخصي رابه وجود مي آورد ،برآورده نشدن يك يا چند نياز موجب بروز تظاهرات رواني واكنشي مي گردد. به هنگام روان درماني بايدديد كه كدام نياز بر طرف نشده است و آن را برطرف ساخت و به منظور پيش گيري بايد براي بر آورده شدن نيازهاي افراد جامعه اقدام نمود .
از ديدگاه روان شناسي اسلامي كه با مفهوم روان شناسي واقع گرايانه تعريف مي شود ،عقايد ابراهام فزلو قابل تأييد مي باشند ولي اين مكتب ،خود در مورد نيازها نقطه نظرهاي اختصاصي دارد. در مكتب روان شناسي اسلامي ،اين ديد وجود دارد كه در بررسي نيازها و ساير ابعاد روان شناختي انسان ، بايد توجه داشت كه انسان موجودي است كه تا ابد الاباد زيست خواهد كرد و در نتيجه بايد هم نيازهاي مادي و هم نيازهاي معنوي او مورد توجه قرار گيرند ،تا بتواند خوشي وسعادت راهم در اين جهان وهم در دنياي ديگر تامين نمايد .
برنامه ريزي واقدام براي بر آوردن نيازهاي اوليه انسان مي تواند هم در پيش گيري اوليه از اختلال هاي رواني واكنشي و از جمله افسردگي وهم در روان درماني به عنوان يك روش پيش گيري ثانويه مؤثر باشد .

پیمایش به بالا