بحث هفتم
مفهوم رجعت(rajat)
محقق فقید “سید عبدالله شبّر” در جلد دوم کتاب حق الیقین 35 صفحه در مورد رجعت بحث می نماید که خلاصه از آن را ذکر می کنیم:
مقصود از رجعت، بازگشت “مؤمنان محض” و “کفار محض” از عالم برزخ به دنیا قبل از قیام قیامت می باشد. این محقق این واقعیت را از ضروریات مذهب شیعه می داند.
یکی از مصادیق “رجعت” زنده شدن گروهی از مؤمنان در زمان قیام قائم می باشد که با کمک به ایشان به سعادت نایل می گردند و از ظهور دولت توحید، مسرور خواهند شد. در همین زمان گروهی از دشمنان ایشان نیز زنده می گردند، تا مقداری از مجازات¬های آن¬ها انجام گردد و از آن¬ها انتقام گرفته شود.
این محقق دوازده آیه از قرآن را در مورد “رجعت” ذکر می کند که به بعضی از آن¬ها اشاره می گردد:
*** “وَ يَوْمَ نحَشُرُ مِن كُلّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ بِايَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُون: (به خاطر آور) روزی را که ما از هر امتی گروهی را از کسانی که آیات ما را تکذیب می کردند محشورمی کنیم ” (نمل:83)
هنگامی که از امام صادق ع در مورد تفسیر آیه فوق سؤال می گردد ایشان می پرسند، مردم در مورد آن چه می گویند. مخاطب جواب می دهد که آن¬ها آن را مربوط به قیامت می دانند.
امام ع می پرسد آیا در قیامت از هر امتی فقط گروهی از آن_ها مبعوث می شوند؟ و اضافه می فرمایند این آیه در مورد رجعت است، و آیه مربوط به قیامت: “وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَدا : و همه آنان (انسان¬ها) را بر می انگیزیم، و احدی از ایشان را فرو گذار نخواهیم کرد” می باشد.” (کهف:47)
*** “لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ: به آنان از عذاب نزدیک(عذاب این دنیا) پیش از عذاب بزرگ(آخرت) می چشانیم ” (سجده:21)
امام صادق ع می فرماید: عذاب نزدیکتر در برزخ و عذاب بزرگتر در قیامت می باشد.”
*** “إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهاد: ما به یقین پیامبران خود و کسانی را که ایمان آورده اند، در زندگی دنیا وروزی که گواهان به پا می خیزند، یاری می دهیم ” (غافر:51)
امام صادق ع می فرماید: و الله این آیه درمورد برزخ است، زیرا بیشتر پیامبران خدا کمک نشدند و کشته شدند، همین طور امامان علیهم السلام نیز کشته شدند و به آن¬ها کمک نشد، پس این آیه در رجعت است.”
*** “وَ حَرامٌ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُون: و حرام است بر شهرها و آبادی-هایی که (بر اثر گناه) نابودشان کردیم (که به دنیا بازگردند) آن¬ها هر گز باز نخواهند گشت.” (انبیاء:95)
امام باقر و امام صادق علیهما السلام می فرمایند: آنها که با عذاب الهی هلاک شده اند، رجعت نخواهند کرد. این آیه از دلایل بزرگ برای اثبات رجعت است. زیرا همه مسلمین معتقدند که در قیامت همه انسان¬ها مبعوث می شوند، اعم از این که به عذاب الهی هلاک شده باشند یا هلاک نشده باشند. و منظور از این که خداوند می فرماید، رجعت نخواهند کرد در “رجعت” می باشد، ولی در قیامت، همه آن¬ها رجعت می کنند تا وارد آتش شوند.”
احادیثی که در باره “رجعت” وارد شده اند بسیار زیادند و ما چند مورد را ذکر می کنیم”:
*** داود رقي می گوید: قلت للصادق ع: إنّي قد کبرت و دقّ عظمي اُحبّ أن یختم عمري بقتل فیکم. فقال و ما من هذا بدٌ. إن لم یکن في العاجلة یکون في الآجلة إي في الرجعة: به امام صادق ع گفتم: من به سن کهولت رسیده ام، و استخوانهایم نازک شده اند؛ دوست دارم که در راه شما کشته شوم. امام فرمود: در این مورد چاره ای نیست. اگر نزدیک نباشد در آینده یعنی در رجعت خواهد بود.
امام صادق ع می فرماید: هنگامی که امام عصر عج ظهور کرد، به مؤمن اعلام می گردد که صاحب تو ظهور کرد. اگر می خواهی به او ملحق شو، یا همچنان در کرامت خداوند باقی بمان.
در زیارت جامعه کبیره چنین آمده است: “و یکرّ في رجعتکم، و یملّک في دولتکم، و یشرّف في عافیتکم، و یمکّن في أیّامکم، و تقرّ عینه غداً برؤیتکم: و بازگردد در دوران رجعت و بازگشت شما، و به فرمان روایی رسد در زمان حکومت شما، و مفتخر گردد به عافیت (و حسن عاقبت) از شما، و مقتدرگردد در روزهای (حکومت) شما، وفردا روشن گردد دیده اش به دیدار شما.”
استاد شبّر در نتیجه گیری نهایی معتقد است که اصل وجود “رجعت” حق است و در آن شکی وجود ندارد، و منکر آن از دایره دین خارج است، زیرا رجعت از “ضروریات مذهب أئمه طاهرین” می باشد. ایشان اضافه می کند که اختلافاتی که در بعضی جنبه ها مشاهده می گردند، به اعتقاد به اصل رجعت صدمه ای نمی زند. این عقیده وجود دارد که بعضی از مؤمنان و بعضی از کفار قبل از قیام قیامت به دنیا باز می گردند. احادیث در مورد رجعت امام علی و امام حسین علیهما السلام متواتر است، و در مورد سایر امامان نزدیک به تواترمی باشد. در مورد این که رجعت به صورت ترتیب می باشد یا خیر، خدا می داند و برای ما بحث و تعمق در آن لازم نیست.
(سید عبدالله شبّر:حق الیقین في معرفة اُصول الدین، مطبعة العرفان، صیدا، 1353 هجری قمری، ج2، ص35)
تفسير نور الثقلين ج4 99
– فِي تَفْسِيرِ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ مُتَّصِلٌ بِقَوْلِهِ سَابِقاً إِنَّمَا هُوَ يُكَلِّمُهُمْ مِنَ الْكَلَامِ وَ الدَّلِيلُ عَلَى أَنَّ هَذَا فِي الرَّجْعَةِ قَوْلُهُ: وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ كَذَّبْتُمْ بِآياتِي وَ لَمْ تُحِيطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ قَالَ: الْآيَاتُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةُ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ، فَقَالَ الرَّجُلُ لِأَبِي
تفسير نور الثقلين، ج4، ص: 100
– عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: إِنَّ الْعَامَّةَ تَزْعُمُ أَنَّ قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً» عَنَى فِي يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: فَيَحْشُرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً وَ يَدَعُ الْبَاقِينَ؟ لَا وَ لَكِنَّهُ فِي الرَّجْعَةِ وَ أَمَّا آيَةُ الْقِيَامَةِ فَهُوَ: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً».
حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: مَا يَقُولُ النَّاسُ فِي هَذِهِ الْآيَةِ: «يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً»؟ قُلْتُ: يَقُولُونَ إِنَّهَا فِي الْقِيَامَةِ قَالَ: لَيْسَ كَمَا يَقُولُونَ إِنَّهَا فِي الرَّجْعَةِ، أَ يَحْشُرُ اللَّهُ فِي الْقِيَامَةِ مِنْ كُلٍّ فَوْجاً وَ يَدَعُ الْبَاقِينَ؟ إِنَّمَا آيَةُ الْقِيَامَةِ: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً»
حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً» قَالَ: لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ قُتِلَ إِلَّا وَ يَرْجِعُ حَتَّى يَمُوتَ، وَ لَا يَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً وَ مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً.
في مجمع البيان و استدلّ بهذه الآية على صحة الرجعة من ذهب إلى ذلك من الإماميّة، بان قال: ان دخول من في الكلام يوجب التبعيض فدل ذلك على أن اليوم المشار إليه في الآية يحشر فيه قوم دون قوم، و ليس ذلك من صفة يوم القيامة الذي يقول فيه سبحانه: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» و قد تظاهرت الاخبار عن أئمة الهدى من آل محمّد عليهم السلام في ان اللّه تعالى سيعيد عند قيام المهديّ قوما ممن تقدم موتهم من أوليائه و شيعته ليفوزوا بثواب نصرته و معونته، و يبتهجون بظهور دولته، و يعيد أيضا قوما من أعدائه لينتقم فيهم و ينالوا بعض ما يستحقونه من العقاب في القتل على أيدى شيعته أو الذل و الخزي بما يشاهدون من علو كلمته، و لا يشك عاقل ان هذا مقدور لله تعالى غير مستحيل في نفسه، و قد فعل اللّه في الأمم الخالية، و نطق القرآن بذلك في عدة مواضع مثل قصة عزير و غيره.
عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَوْلُهُ: سَيَكُونُ فِي أُمَّتِي كُلُّ مَا كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ حَتَّى لَوْ أَنَّ أَحَدَهُمْ دَخَلَ جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ
، على ان جماعة من الإماميّة تأولوا ما ورد من الاخبار في الرجعة على رجوع الدولة و الأمر و النهى دون رجوع الأشخاص و احياء الأموات، و أولوا الاخبار في ذلك لما ظنوا ان الرجعة تنافي التكليف، و ليس كذلك لأنّه ليس فيها ما يلجئ إلى فعل الواجب و الامتناع من القبيح، و التكليف يصحّ معها كما يصحّ مع ظهور المعجزات الباهرة و الآيات القاهرة كفلق البحر و قلب العصا ثعبانا و ما أشبه ذلك، و لان الرجعة لم تثبت بظواهر الاخبار المنقولة فيتطرق التأويل عليها و انما المعول في ذلك على إجماع الشيعة الإماميّة و ان كانت الاخبار تعضده و تؤيده. (تفسير نور الثقلين، ج4، ص: 101)
– في جوامع الجامع و قد استدلّ بعض الإماميّة بهذه الآية على صحة الرجعة و قال: ان المذكور فيها يوم يحشر فيه من كل جماعة فوج و صفة يوم القيامة انه يحشر فيه الخلائق بأسرهم كما قال سبحانه: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» .
وَرَدَ عَنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُحْيِي عِنْدَ قِيَامِ الْمَهْدِيِّ قَوْماً مِنْ أَعْدَائِهِمْ قَدْ بَلَغُوا الْغَايَةَ فِي ظُلْمِهِمْ وَ اعْتِدَائِهِمْ، وَ قَوْماً مِنْ مُخْلِصِي أَوْلِيَائِهِمْ قَدِ ابْتُلُوا بِمُعَانَاةِ كُلِّ عَنَاءٍ وَ مِحْنَةٍ فِي وَلَايَتِهِمْ لِيَنْتَقِمَ هَؤُلَاءِ مِنْ أُولَئِكَ وَ يَتَشَفَّوْا مِمَّا تَجَرَّعُوهُ مِنَ الْغُمُومِ بِذَلِكَ، وَ يَنَالَ كِلَا مِنَ الْفَرِيقَيْنِ بَعْضَ مَا اسْتَحَقَّهُ مِنَ الثَّوَابِ وَ الْعِقَابِ.
وَ رُوِيَ عَنْهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: سَيَكُونُ فِي أُمَّتِي كُلُّ مَا كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ، وَ عَلَى هَذَا فَيَكُونُ الْمُرَادُ بِالْآيَاتِ الْأَئِمَّةَ الْهَادِيَةَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ.
فِي إِرْشَادِ الْمُفِيدِ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ رُوِيَ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ الْخَثْعَمِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: كَمْ يَمْلِكُ الْقَائِمُ عَلَيْهِ السَّلَامُ؟ قَالَ: سَبْعَ سِنِينَ يُطَوِّلُ اللَّهُ لَهُ الْأَيَّامَ وَ اللَّيَالِيَ يَكُونُ السَّنَةُ مِنْ سِنِيهِ مِقْدَارَ عَشْرِ سِنِينَ مِنْ سِنِيكُمْ، فَيَكُونُ سِنِي [سِنُو] مُلْكِهِ سَبْعِينَ سَنَةً مِنْ سِنِيكُمْ هَذِهِ، وَ إِذَا آنَ قِيَامُهُ مُطِرَ النَّاسُ جُمَادَى الْآخِرَةَ وَ عَشَرَةَ أَيَّامٍ مِنْ رَجَبٍ مَطَراً لَمْ يَرَ الْخَلَائِقُ مِثْلَهُ، فَيُنْبِتُ اللَّهُ بِهِ لُحُومَ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَبْدَانَهُمْ فِي قُبُورِهِمْ، وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ مُقْبِلِينَ مِنْ قِبَلِ جُهَيْنَةَ يَنْفُضُونَ شُعُورَهُمْ عَنْ التُّرَابِ.
در تفسیر نمونه مسئله رجعت به صورت زیر تبیین شده است:
” بخاطر بياور روزى را كه ما از هر امتى گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مىكردند محشور مىكنيم، و آنها را نگه مىداريم تا به يكديگر ملحق شوند” (وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ).
” حشر” به معنى كوچ دادن و خارج كردن گروهى از مقرشان و حركت دادن آنها به سوى ميدان جنگ يا غير آن است.
” فوج” چنان كه راغب در مفردات مىگويد، به معنى گروهى است كه به سرعت حركت مىكنند.
” يوزعون” به معنى نگهداشتن جمعيت است بطورى كه گروهى به گروه ديگر ملحق شوند، و اين تعبير معمولا در مورد جمعيتهاى زياد گفته مىشود، همانگونه كه نظير آن را در مورد لشكريان سليمان مطرح شده است.
بنا بر اين از مجموع آيه چنين استفاده مىشود كه روزى فرا خواهد رسيد كه از هر قوم و جمعيتى خداوند گروهى را محشور مىكند و آنها را براى مجازات و كيفر اعمالشان آماده مىسازد.
بسيارى از بزرگان اين آيه را اشاره به مساله رجعت و بازگشت گروهى از بدكاران و نيكوكاران به همين دنيا در آستانه رستاخيز مىدانند، چرا كه اگر اشاره به خود رستاخيز و قيامت باشد، تعبير به” مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً” (از هر جمعيتى، گروهى) صحيح نيست، زيرا در قيامت، همه محشور مىشوند، چنان كه قرآن در آيه 47 سوره كهف مىگويد: وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً:” ما آنها را محشور مىكنيم و احدى را ترك نخواهم گفت”.
شاهد ديگر اين است كه قبل از اين آيه سخن از نشانههاى رستاخيز در پايان اين جهان بود، در آيات آينده نيز به همين موضوع اشاره مىشود، بنا بر اين بعيد به نظر مىرسد كه آيات قبل و بعد از حوادث پيش از رستاخيز سخن گويد، اما آيه وسط از خود رستاخيز، هماهنگى آيات ايجاب مىكند كه همه درباره حوادث قبل از قيامت باشد.
در اين زمينه روايات فراوانى نيز داريم كه در بحث نكات ضمن تفسير معنى” رجعت” به
***” سرانجام، اين گروه را به پاى محاسبه مىآورند و خداوند به آنها مىگويد
تفسير نمونه، ج15، ص: 550
آيا آيات مرا تكذيب كرديد در حالى كه آگاهى از آن نداشتيد و در صدد تحقيق از آن برنيامديد”؟! (حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ كَذَّبْتُمْ بِآياتِي وَ لَمْ تُحِيطُوا بِها عِلْماً)” و چه اعمالى انجام مىداديد” (أَمَّا ذا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) .
گوينده اين سخن خداوند است و منظور از آيات، معجزات پيامبران و يا فرمانهاى الهى و يا همه اينها است.
و منظور از جمله” وَ لَمْ تُحِيطُوا بِها عِلْماً” يعنى بدون آنكه از آن تحقيق كنيد و به حقيقت امر آگاهى يابيد به تكذيب آن پرداختيد و اين نهايت جهل و نادانى است كه انسان بدون تحقيق و احاطه علمى به چيزى در صدد انكار آن برآيد.
در حقيقت از آنها دو چيز سؤال مىشود يكى از تكذيب بدون تحقيقشان، و ديگر از اعمالى كه انجام مىدادند.
اگر آيه فوق درباره قيامت و رستاخيز باشد، مفهومش معلوم است و اما اگر اشاره به مساله رجعت باشد- چنان كه هماهنگى آيات ايجاب مىكند- اشاره به اين است كه به هنگام بازگشت گروهى از بدكاران به اين جهان، كسى كه نماينده خدا و ولى امر است، آنها را مورد بازپرسى قرار مىدهد، سپس به مقدار استحقاقشان آنها را مجازات دنيوى مىكند، و اين مانع از عذاب آخرت آنها نخواهد بود، چنان كه بسيارى از مجرمان، حد شرعى در اين جهان مىخورند و در صورت عدم توبه در آخرت نيز مجازاتشان محفوظ است.
*** بديهى است اين مجرمان در مقابل هيچيك از اين دو سؤال پاسخى ندارند كه بدهند لذا در آخرين آيه مورد بحث، اضافه مىكند:” فرمان عذاب الهى در مورد آنها صادر مىشود و آنها سخنى ندارند كه بگويند”! (وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا يَنْطِقُونَ).
اين عذاب به معنى عذاب دنيا است هر گاه آيه را به معنى رجعت بدانيم، و به معنى عذاب آخرت است اگر آيه را به معنى قيامت بدانيم. (تفسير نمونه، ج15، ص: 551)
نكتهها:
1- دابة الارض چيست؟
” دابه” به معنى” جنبنده” و” ارض” به معنى” زمين” است، و بر خلاف آنچه بعضى مىپندارند” دابه” تنها به جنبندگان غير انسان اطلاق نمىشود، بلكه مفهوم وسيعى دارد كه انسانها را نيز در بر مىگيرد، چنان كه در آيه 6 سوره هود مىخوانيم: وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها:” هيچ جنبندهاى در زمين نيست مگر اينكه روزى او بر خدا است”.
و در آيه 61 سوره نحل آمده: وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ” اگر خداوند مردم را به خاطر ستمهايشان مجازات مىكرد، جنبندهاى را بر صفحه زمين باقى نمىگذاشت”.
و در آيه 22 سوره انفال مىخوانيم: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ:” بدترين جنبندگان نزد خداوند افراد كر و گنگى هستند كه چيزى نمىفهمند”.
اما در مورد تطبيق اين كلمه، همانگونه كه در تفسير آيه بيان كرديم، قرآن بطور سر بسته از آن گذشته، گويى بنا بر اجمال و ابهام بوده، تنها وصفى كه براى آن ذكر كرده اين است كه با مردم سخن مىگويد، و افراد بى ايمان را اجمالا مشخص مىكند، ولى در روايات اسلامى و سخنان مفسرين، بحثهاى زيادى در اين زمينه ديده مىشود كه در يك جمع بندى مىتوان آن را در دو تفسير خلاصه كرد:
1- گروهى آن را يك موجود جاندار و جنبنده غير عادى از غير جنس انسان با شكلى عجيب دانستهاند، و براى آن عجائبى نقل كردهاند كه شبيه خارق عادات و معجزات انبياء است.
اين جنبنده در آخر زمان ظاهر مىشود، و از كفر و ايمان سخن مىگويد و منافقين را رسوا مىسازد و بر آنها علامت مىنهد.
2- جمعى ديگر به پيروى از روايات متعددى كه در اين زمينه وارد شده او را يك انسان مىدانند، يك انسان فوق العاده، يك انسان متحرك و جنبنده و فعال كه يكى از كارهاى اصليش جدا ساختن صفوف مسلمين از منافقين و علامتگذارى آنها است، حتى از پارهاى از روايات استفاده مىشود كه عصاى موسى و خاتم سليمان با او است، و مىدانيم عصاى موسى، رمز قدرت و اعجاز، و خاتم سليمان، رمز حكومت و سلطه الهى است، و به اين ترتيب او يك انسان قدرتمند و افشاگر است! در حديثى از حذيفه از پيامبر ص در توصيف” دابة الارض” چنين آمده است
لا يدركها طالب و لا يفوتها هارب فتسم المؤمن بين عينيه، و يكتب بين عينيه مؤمن و تسم الكافر بين عينيه و تكتب بين عينيه كافر، و معها عصا موسى و خاتم سليمان:
” او به قدرى نيرومند است كه هيچكس به او نمىرسد و كسى از دست او نمىتواند فرار كند، در پيشانى مؤمن علامت مىگذارد و مىنويسد مؤمن و در پيشانى كافر علامت ميگذارد و مىنويسد كافر! با او عصاى موسى و انگشتر سليمان است .
(تفسير نمونه، ج15، ص: 552)
و در روايات متعددى بر شخص امير مؤمنان على ع تطبيق شده است:
در تفسير على بن ابراهيم از امام صادق ع مىخوانيم:” مردى به عمار ياسر گفت آيهاى در قرآن است كه فكر مرا پريشان ساخته و مرا در شك انداخته است، عمار گفت: كدام آيه؟ گفت: آيه وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ اين كدام جنبنده است؟
عمار مىگويد: به خدا سوگند من روى زمين نمىنشينم، غذايى نمىخورم و آبى نمىنوشم تا دابة الارض را به تو نشان دهم! سپس همراه آن مرد به خدمت على ع آمد، در حالى كه غذا مىخورد هنگامى كه چشم امام ع به عمار افتاد، فرمود بيا، عمار آمد و نشست و با امام ع غذا خورد.
آن مرد سخت در تعجب فرو رفت و با ناباورى به اين صحنه مىنگريست، چرا كه عمار به او قول داده بود و قسم خورده بود كه تا به وعدهاش وفا نكند غذا نخورد، گويى قول و قسم خود را فراموش كرده است. هنگامى كه عمار برخاست و با على ع خدا حافظى كرد، آن مرد رو به او كرده گفت: عجيب است تو سوگند ياد كردى كه غذا نخورى و آب ننوشى و بر زمين ننشينى مگر اينكه” دابة الارض” را به من نشان دهى؟ عمار در جواب گفت:
اريتكها ان كنت تعقل!:” من او را به تو نشان دادم اگر مىفهميدى”! نظير همين حديث در تفسير عياشى از” ابو ذر” رحمة اللَّه عليه نقل شده است .
علامه مجلسى در بحار الانوار با سند معتبرى از امام صادق ع چنين نقل مىكند كه على ع در مسجد خوابيده بود، پيامبر ص آنجا آمد، على ع را بيدار كرد و فرمود قم يا دابة اللَّه!:” برخيز اى جنبنده الهى” كسى از ياران عرض كرد اى رسول خدا آيا ما حق داريم يكديگر را بر چنين اسمى بناميم؟ ( تفسير نمونه، ج15، ص: 553)
پيامبر فرمود: نه اين نام مخصوص او است، و او است” دابة الارض” كه خداوند در قرآن فرموده: وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ … سپس فرمود: اى على! در آخر زمان خداوند تو را در بهترين صورت زنده مىكند و وسيلهاى در دست تو است كه دشمنان را با آن علامت مىنهى” .
طبق اين روايات، آيه فوق مربوط به” رجعت” است و با آيهاى كه بعدا درباره رجعت مىآيد هماهنگ مىباشد. (تفسير نمونه، ج15، ص: 554)
مرحوم ابو الفتوح رازى در تفسير خود ذيل آيه فوق مىنويسد: بر طبق اخبارى كه از طريق اصحاب ما نقل شده،” دابة الارض” كنايه از حضرت مهدى صاحب الزمان ع است .
با در نظر گرفتن اين حديث و احاديث فوق، مىتوان از” دابة الارض” مفهوم كلىترى را استفاده كرد كه بر هر يك از پيشوايان بزرگ كه در آخر زمان قيام و حركت فوق العاده مىكنند و حق و باطل و مؤمن و كافر را از هم مشخص مىسازند منطبق مىشود.
اين تعبير كه در روايات وارد شده كه عصاى موسى و انگشتر سليمان كه رمز قدرت و پيروزى و حكومت است با او است قرينهاى است بر اينكه دابة الارض يك انسان بسيار فعال است نه يك حيوان. و نيز اينكه در روايات وارد شده كه مؤمن و كافر را نشانهگذارى مىكند و صفوفشان را مشخص مىسازد با انسان سازگار است. سخن گفتن با مردم كه در متن آيه قرآن به عنوان توصيف او آمده نيز مناسب همين معنى است.
در يك جمع بندى به اينجا مىرسيم كه از يك سو واژه” دابه” بيشتر در غير انسانها به كار مىرود (هر چند در قرآن كرارا در مفهوم اعم و يا در مورد انسانها استعمال شده) از سوى ديگر قرائن متعدد در خود آيه وجود دارد، و روايات فراوانى در تفسير آيه وارد شده است كه نشان مىدهد منظور از” دابة الارض” در اينجا انسانى است با ويژگيهايى كه در بالا ذكر كرديم، انسانى است بسيار فعال، مشخص كننده خط حق و باطل، مؤمن و منافق و كافر، انسانى است كه در آستانه رستاخيز ظاهر مىشود و خود يكى از آيات عظمت پروردگار است. ( تفسير نمونه، ج15، ص: 555)
” رجعت” در كتاب و سنت
از مسائلى كه در آيات مورد بحث قابل ملاحظه است، ظهور بعضى از اين آيات در مساله رجعت است.
” رجعت” از عقائد معروف شيعه است و تفسيرش در يك عبارت كوتاه چنين است: بعد از ظهور مهدى ع و در آستانه رستاخيز، گروهى از” مؤمنان خالص” و” كفار و طاغيان بسيار شرور” به اين جهان بازمىگردند، گروه اول مدارجى از كمال را طى مىكنند، و گروه دوم كيفرهاى شديدى مىبينند.
مرحوم” سيد مرتضى” كه از بزرگان شيعه است چنين مىگويد:” خداوند متعال بعد از ظهور حضرت مهدى گروهى از كسانى كه قبلا از دنيا رفتهاند به اين جهان بازمىگرداند، تا در ثواب و افتخارات يارى او و مشاهده حكومت حق بر سراسر جهان شركت جويند، و نيز گروهى از دشمنان سرسخت را بازمىگرداند تا از آنها انتقام گيرد.
سپس مىافزايد: دليل بر صحت اين مذهب اين است كه هيچ عاقلى نمىتواند قدرت خدا را بر اين امر انكار كند. چرا كه اين مساله محالى نيست، در حالى كه بعضى از مخالفين ما چنان اين موضوع را انكار مىكنند كه گويى آن را محال و غير ممكن مىشمرند.
بعد اضافه مىكند: دليل بر اثبات اين عقيده اجماع اماميه است زيرا احدى از آنها با اين عقيده مخالفت نكرده است” .
به هر حال در اينجا بحثهاى فراوانى است كه براى خارج نشدن از طرز بحث تفسيرى به صورت فشرده در اينجا مىآوريم:
1- بدون ترديد احياى گروهى از مردگان در اين دنيا از محالات نيست، همانگونه كه احياى جميع انسانها در قيامت كاملا ممكن است و تعجب از چنين امرى همچون تعجب گروهى از مشركان جاهليت از مساله معاد است و سخريه در برابر آن، همانند سخريه آنها در مورد معاد مىباشد، چرا كه عقل چنين چيزى را محال نمىبيند، و قدرت خدا آن چنان وسيع و گسترده است كه همه اين امور در برابر آن سهل و آسان است.
2- در قرآن مجيد، وقوع رجعت اجمالا در پنج مورد از امتهاى پيشين آمده است.
الف- در مورد” پيامبرى كه از كنار يك آبادى عبور كرد در حالى كه ديوارهاى آن فرو ريخته بود و اجساد و استخوانهاى اهل آن در هر سو پراكنده شده بود، و از خود پرسيد چگونه خداوند اينها را پس از مرگ زنده مىكند، اما خدا او را يكصد سال ميراند و سپس زنده كرد و به او گفت چقدر درنگ كردى؟
عرض كرد يك روز يا قسمتى از آن، فرمود نه بلكه يكصد سال بر تو گذشت” (آيه 259 سوره بقره). (فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ).
ب- قرآن در آيه 243 همين سوره بقره سخن از جمعيت ديگرى به ميان مىآورد كه” از ترس مرگ (و طبق گفته مفسران به بهانه بيمارى طاعون از شركت در ميدان جهاد خوددارى كردند و) از خانههاى خود بيرون رفتند خداوند فرمان مرگ به آنها داد و سپس آنها را زنده كرد” (فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ).
گرچه بعضى از مفسران كه نتوانستهاند وقوع چنين حادثه غير عادى را تحمل كنند آن را تنها بيان يك مثال شمردهاند، ولى روشن است كه اين گونه تاويلات در برابر ظهور بلكه صراحت آيه در وقوع اين مساله، قابل قبول نيست.
ج- در آيه 55 و 56 سوره بقره درباره” بنى اسرائيل” مىخوانيم كه گروهى از آنها بعد از تقاضاى مشاهده خداوند گرفتار صاعقه مرگبارى شدند و مردند، سپس خداوند آنها را به زندگى بازگرداند تا شكر نعمت او را بجا آورند (ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).
د- در آيه 110 سوره مائده ضمن بر شمردن معجزات عيسى ع مىخوانيم: وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِي:” تو مردگان را به فرمان من زنده مىكردى”.
اين تعبير نشان مىدهد كه مسيح ع از اين معجزه خود (احياى موتى) استفاده كرد، بلكه تعبير به فعل مضارع (تخرج) دليل بر تكرار آن است و اين خود يك نوع رجعت براى بعضى محسوب مىشود.
ه: بالآخره در سوره بقره در آيه 73 در مورد كشتهاى كه در بنى اسرائيل براى پيدا كردن قاتلش نزاع و جدال برخاسته بود، قرآن مىگويد:” دستور داده شد گاوى را با ويژگيهايى سر ببرند و بخشى از آن را بر بدن مرده زنند تا به حيات بازگردد (و قاتل خود را معرفى كند و نزاع خاتمه يابد) (فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ) علاوه بر اين پنج مورد، موارد ديگرى در قرآن مجيد ديده مىشود همچون
داستان اصحاب كهف كه آن نيز چيزى شبيه به رجعت بود، و داستان مرغهاى چهارگانه ابراهيم ع كه بعد از ذبح بار ديگر به زندگى بازگشتند تا امكان معاد را در مورد انسانها براى او مجسم سازند كه در مساله رجعت نيز قابل توجه است.
به هر حال چگونه ممكن است كسى قرآن را به عنوان يك كتاب آسمانى بپذيرد و با اينهمه آيات روشن باز امكان رجعت را انكار كند؟ اساسا مگر رجعت چيزى جز بازگشت به حيات بعد از مرگ است؟
مگر رجعت نمونه كوچكى از رستاخيز در اين جهان كوچك محسوب نمىشود؟
كسى كه رستاخيز را در آن مقياس وسيعش مىپذيرد، چگونه مىتواند خط سرخ بر مساله رجعت بكشد؟ و يا آن را بباد مسخره گيرد؟ و يا همچون احمد امين مصرى در كتاب فجر الاسلام بگويد: اليهودية ظهرت بالتشيع بالقول بالرجعة!:
آنچه تا به اينجا گفتيم امكان رجعت را ثابت مىكرد آنچه وقوع آن را تاييد مىكند روايات زيادى است كه از جمعى از ثقات از ائمه اهل بيت ع نقل شده است، و از آنجا كه بحث ما گنجايش نقل آنها را ندارد كافى است آمارى را كه مرحوم علامه مجلسى از آن جمع آورى كرده است بازگو كنيم او مىگويد:
چگونه ممكن است كسى به صدق گفتار ائمه اهل بيت ع ايمان داشته باشد و احاديث متواتر رجعت را نپذيرد؟ احاديث صريحى كه شماره آن به حدود دويست حديث مىرسد كه چهل و چند نفر از راويان ثقات، و علماى اعلام، در بيش از پنجاه كتاب آوردهاند … اگر اين احاديث متواتر نباشد چه حديثى متواتر است”؟! .
فلسفه رجعت
مهمترين سؤالى كه در برابر اين عقيده مطرح مىشود اين است كه هدف از رجعت قبل از رستاخيز عمومى انسانها چيست؟
با توجه به آنچه از روايات اسلامى استفاده مىشود اين موضوع جنبه همگانى ندارد، بلكه اختصاص به مؤمنان صالحالعملى دارد كه در يك مرحله عالى از ايمان قرار دارند، و همچنين كفار و طاغيان ستمگرى كه در مرحله منحطى از كفر و ظلم قرار دارند، چنين به نظر مىرسد كه بازگشت مجدد اين دو گروه به زندگى دنيا به منظور تكميل يك حلقه تكاملى گروه اول و چشيدن كيفر دنيوى گروه دوم است.
به تعبير ديگر گروهى از مؤمنان خالص كه در مسير تكامل معنوى با موانع و عوائقى در زندگى خود روبه رو شدهاند و تكامل آنها ناتمام مانده است حكمت الهى ايجاب مىكند كه سير تكاملى خود را از طريق بازگشت مجدد به اين جهان ادامه دهند، شاهد و ناظر حكومت جهانى حق و عدالت باشند و در بناى اين حكومت شركت جويند، چرا كه شركت در تشكيل چنين حكومتى از بزرگترين افتخارات است.
و به عكس گروهى از منافقان و جباران سرسخت علاوه بر كيفر خاص خود در رستاخيز بايد مجازاتهايى در اين جهان، نظير آنچه اقوام سركشى مانند فرعونيان و عاد و ثمود و قوم لوط ديدند ببينند، و تنها راه آن رجعت است.
امام صادق ع در حديثى مىفرمايد،
ان الرجعة ليست بعامة، و هى خاصة، لا يرجع الا من محض الايمان محضا، أو محض الشرك محضا:
” رجعت عمومى نيست بلكه جنبه خصوصى دارد، تنها گروهى بازگشت مىكنند كه ايمان خالص يا شرك خالص دارند” .
ممكن است آيه 95 سوره انبياء: وَ حَرامٌ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ:” حرام است بر شهرهايى كه بر اثر گناه نابودشان كرديم كه بازگردند آنها هرگز بازنمىگردند” نيز اشاره به همين معنى باشد، چرا كه عدم بازگشت را در مورد كسانى مىگويد كه در اين جهان به كيفر شديد خود رسيدند و از آن روشن مىشود گروهى كه چنين كيفرهايى را نديدند بايد بازگردند، و مجازات شوند (دقت كنيد).
اين احتمال نيز وجود دارد كه بازگشت اين دو گروه در آن مقطع خاص تاريخ بشر به عنوان دو درس بزرگ و دو نشانه مهم از عظمت خدا و مساله رستاخيز (مبدء و معاد) براى انسانها است، تا با مشاهده آن به اوج تكامل معنوى و ايمان برسند و از هيچ نظر كمبودى نداشته باشند.
5- بعضى تصور كردهاند اعتقاد به رجعت با اصل آزادى اراده و اختيار بشر سازگار نيست.
از آنچه در بالا گفتيم روشن مىشود كه اين اشتباه محض است زيرا بازگشت آنها به اين جهان در يك شرائط عادى است و از آزادى كامل برخوردارند.
و اينكه بعضى مىگويند ممكن است جباران و كفار سرسخت بعد از رجعت توبه كنند و به سوى حق بازگردند، جوابش اين است كه اين گونه افراد آن چنان در ظلم و فساد و كفر فرو رفتهاند كه اين امور جزء بافت وجودشان شده و بازگشتى در آن متصور نيست.
همانگونه كه قرآن در پاسخ جمعى از دوزخيان كه در قيامت تقاضاى بازگشت به دنيا براى جبران خطاهاى خود مىكنند مىگويد: وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ:” اگر آنها بازگردند دگربار همان امورى را كه از آن نهى شدهاند انجام مىدهند” (انعام آيه 28).
و نيز اينكه بعضى گفتهاند: رجعت با آيه 100 سوره مؤمنون سازگار نيست، زيرا طبق اين آيه مشركان تقاضاى بازگشت به جهان مىكنند تا عمل صالح انجام دهند و مىگويند:” رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ” اما به آنها پاسخ منفى داده مىشود و گفته مىشود” كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها” پاسخ آن با توجه به اينكه اين آيه عام است و رجعت خاص است روشن مىگردد. ( تفسير نمونه، ج15، ص: 560)
*** 6- آخرين سخن اينكه شيعه در عين اعتقاد به رجعت كه آن را از مكتب ائمه اهل بيت ع گرفته است، منكران رجعت را كافر نمىشمرد، چرا كه رجعت از ضروريات مذهب شيعه است، نه از ضروريات اسلام، بنا بر اين رشته اخوت اسلامى را با ديگران به خاطر آن نمىگسلد ولى به دفاع منطقى از عقيده خود ادامه مىدهد.
اين نيز قابل توجه است كه احيانا خرافات بسيارى با مساله رجعت آميخته شده كه چهره آن را در نظر بعضى دگرگون ساخته است، لازم است پايه را بر احاديث صحيح بگذاريم و از احاديث مخدوش و مشكوك بپرهيزيم.
آنچه در اينجا گفتيم فشردهاى بود از مباحث مربوط به” رجعت” و براى اطلاع از خصوصيات و جزئيات ديگر بايد به كتبى كه در اين زمينه نوشته شده است مراجعه شود.
[سوره النمل (27): آيات 86 تا 88]
تفسير نمونه ج15 546
[سوره النمل (27): آيات 82 تا 85]
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ (82) وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ (83) حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ كَذَّبْتُمْ بِآياتِي وَ لَمْ تُحِيطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (84) وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا يَنْطِقُونَ (85)
ترجمه:
هنگامى كه فرمان عذاب آنها رسد (و در آستانه رستاخيز قرار گيرند) جنبندهاى را از زمين براى آنها خارج مىكنيم كه با آنها تكلم مىكند و مىگويد: مردم به آيات ما ايمان نمىآورند. به خاطر بياور روزى را كه ما از هر امتى گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مىكردند محشور مىكنيم و آنها را نگه مىداريم تا به يكدگر ملحق شوند. تا زمانى كه (به پاى حساب) مىآيند به آنها مىگويد آيا آيات مرا تكذيب كرديد و در صدد تحقيق برنيامديد شما چه اعمالى انجام مىداديد. در اين هنگام فرمان عذاب بر آنها واقع مىشود و آنها سخنى ندارند كه بگويند.
تفسير:
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از استعجال كفار در مورد عذاب و يا تحقق رستاخيز بود و با بى صبرى انتظار وقوع آن را داشتند، و به پيامبر مىگفتند: چرا اين عذابها را كه به ما وعده مىدهى دامن ما را نمىگيرد؟! چرا قيامت بر پا نمىشود؟! در آيات مورد بحث اشاره به قسمتى از حوادثى كه در آستانه رستاخيز صورت مىگيرد كرده، و سرنوشت دردناك اين منكران لجوج را مجسم مىسازد.
مىگويد:” هنگامى كه فرمان عذاب فرا مىرسد و آنها در آستانه رستاخيز قرار مىگيرند، جنبندهاى را از زمين، براى آنان خارج مىكنيم كه با آنها سخن مىگويد، و سخنش اين است كه مردم به آيات خدا ايمان نمىآورند” (وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ).
منظور از” وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ” صدور فرمان خدا و مجازاتى است كه به آنها قول داده شده، يا وقوع رستاخيز و حضور نشانههاى آن است، نشانههايى كه با مشاهده آن هر كس خاضع و تسليم مىشود و يقين پيدا مىكند كه وعدههاى الهى هم حق بوده و قيامت نزديك است، و در آن حال درهاى توبه بسته مىشود، چرا كه ايمان در چنين شرائطى جنبه اضطرارى خواهد داشت. (تفسير نمونه، ج15، ص: 547)