دكتر سيد ابوالقاسم حسيني
استاد روان پزشكي
دانشگاه علوم پزشكي مشهد
زیر بناهای روانشناسی اسلامی تاریخچه و راه دست یابی
لغات كليدي
روانشناسیاسلامی، نظریه مکانیستیحیات، نظریه اصالتحیات، نظریه کلگرایی، منطق ملکولی، هوشملکولی.
اهداف آموزشی
بعد از مطالعه و یادگیری این مقاله شما میتوانید:
1- روانشناسیاسلامی را تعریف کنید.
2- نظریه مکانیستیحیات را تعریف کنید.
3- نظریه اصالتحیات را تعریف کنید.
4- نظریه کلگرایی را تعریف کنید.
5- منطقملکولی و هوشملکولی را شرح دهید.
1- روش بررسی را در علوماسلامی و از جمله در روانشناسی اسلامی، بیان کنید.
2- راهکارهای تدوین روانشناسیاسلامی را بیان کنید.
3- پیش فرضهای روانشناسیاسلامی را ذکر کنید.
4- روش دفاع از پیش فرضهای روانشناسیاسلامی را بیان کنید.
خلاصه مقاله
پیش فرضهای روانشناسیاسلامی که در این مقاله از آنها دفاع میشود و بهعنوان اصول روانشناسیاسلامی مطرح میگردند، عبارتند از:
1-تعريف نظريه علمي براساس تاكيد بر علمي بودن آنچه حسي است وغير علمي بودن برداشتهاي عقلاني قابل دفاع نيست،و اين تعريف بايد اصلاح شود. علم، هم شامل جنبههاي حسي و هم جنبههايعقلاني ميباشد.
2-بين روانشناسي و مكتب اسلام (مكتب توحيد شامل همه اديان توحيدي)، ارتباط وجود دارد و ميتوان مجموعه این اطلاعات رابهنام “مكتب روانشناسی الهي (اسلامي)” نامگزاري کرد. بهعبارت دیگر میتوان گفت: “مكتب اسلام علاوه بر اين كه يك دين است، ميتواند بهعنوان يك مكتب روانشناسي با رويكرد خاص مطرح شود”.
اين مكتب، زمينه خوبي براي كارهاي مشترك علمي و گفتگو بين تمام اديان الهي است.
3-رويكرد اصلي مكتب روانشناسي اسلامي، واقعگرايي است، و برای مغایرت “نظریه مکانیستی حیات” با واقعیت، دلایل منطقی دارد.ميتوان “مكتب روانشناسي واقعگرايانه”را بهعنوان مرادف “مكتب روانشناسي اسلامي”بهكار برد.
4-مكتب روانشناسي اسلامي (الهي) ميتواند و بايد بهعنوان مكتب روانشناسي معيار و هماهنگ كننده مورد استفاده قرارگيرد.
مقدمه و بررسي وضع موجود، تاریخچه و راه دستیابی
هركدام از ما بسته به موقعيتهاي شغلي خود كه روان پزشك، روان شناس يا مشاور
ميباشيم، با مكاتب مختلف روان شناسي و روان پزشكي در ارتباط هستيم. در حال حاضر دهها مكتب روان شناسي در دانشگاههاي ما تدريس ميشوند كه همه آنها را ميتوان در دو مكتب اصلي زير خلاصه كرد:
1- مكتب های مدافع اصالت روان
2- مكتب مكانيستي حيات
در مكتبهای مدافع اصالت روان، عامل حيات، به عنوان يك عامل غير ملكولي مطرح
ميشود و در مكتب مكانيستي حيات اين اعتقاد وجود دارد كه انسان و ساير موجودهاي زنده چيزي جز مجموعههاي ملكولي نيستند و ملكول، هوش دارد و مفهوم منطق ملكولي را مطرح ميسازند
با توجه به تعريف متداول علم،آنچه حسي است و قابل مشاهده است، علمي است و آنچه كه قابل مشاهده و حسي نباشد، علمي نيست . متأسفانه منطق حاكم فعلي در جهان، مكتب مكانيستي حيات است و مكتبهای مدافع اصالت روان به عنوان يك منطق غير علمي مطرح ميشوند.
بعضي مكاتب مدافع نظريه اصالت روان، نيز اگرچه كمكهاي مؤثري به فهم روان شناسي ميكنند، ولي در بعضي موارد، مطالب غير واقع را به عنوان علم مطرح ساختهاند و از آن نظر كه قادر به ارایه “سبك و روش زندگي استاندارد” براي زندگي بشر نيستند، ناقص
ميباشند. به عنوان مثال ميتوان به مكتب فرويد اشاره كرد كه به دستگاه رواني (psychic apparatus) به عنوان یک سیستم مستقل،اعتقاد دارد ولي بعضي از عقايد آن، با واقعیت، تطبیق نمیکنند.
در اين جا به طور اجمال، بعضي از نظريههاي ارایه شده در مورد روان و جنبههایي كه عملا محرك اينجانب در تدوين روان شناسي اسلامي بودهاند، مطرح ميشوند.
بررسي نظريه مكانيستي حيات و مدافعان اصالت حیات
همان طور که گفته شد،به طور كلي درتوجيه فعل وانفعالهاي حياتي دونظر بيشتر وجود ندارد. در نظريه مكانيستي،ارگانيسم زنده فقط به عنوان مجموعهاي از اتمها معرفي ميشود كه در ماده غير سازمان يافته نيز موجودند و برطبق يك الگوي خاص طرح ريزي شدهاند. در نظريه اصالت حيات، نيروي حياتي به عنوان عامل غير شيميايي معرفي ميگردد. معتقدان به اصالت حيات (vitalist) عقيده دارند كه موجودات زنده، تنها ازعناصر مادي مانند اتم،مولكول وتركيبهاي شيميايي ناشي از آنها تشكيل نشدهاند. اين مكتب بر وجود يك عامل يا هويت غير مادي كه به نام نيروي حياتي elan vital)vital force 🙁 تأكيد
مينمايد.ارسطو (322-382 قبل از ميلاد) به عنوان بنيان گزار اين مكتب معروف شده است. پيروان نظريه مكانيستي تاكيد مي كنند كه موجود زنده از اجزاي غير زنده تشكيل شده است و چنانچه اين اجزاي غير زنده را برداريم، هيچ چيز ديگر از آن باقي نميماند و معتقدند كه تمام قوانين فيزيك و شيمي در تمام فرايندهاي زيستي در سطح اتم و مولكول، قابل پياده شده هستند. آنها باتوجه به گوناگوني شگرفي كه بين عناصر شيميايي و فرايندهاي حياتي و رواني موجود زنده مشاهده ميكنند، ميگويند نبايد معتقد بود كه موجود زنده چيزي جز اتمها و مولكولها است، بلكه همان طور كه يك ماشين بخار ويا دستگاه كامپيوتر، علاوه بر آن كه از عناصر شيميايي ساخته شدهاند، داراي طرح و شكل اختصاصي)(pattern ميباشند، بدن موجود زنده هم از طرحهاي پيچيده بيشماري تشكيل شده است، ولي در مجموع، تمام اين طرحها را صرفا در قالب عناصر شيميايي خلاصه
ميكنند.
دوبژانسكي (Dobzhansky) در 1977 ضمن بررسي فوق، گرايش مكانيكي را در مورد موجود زنده به زمان دكارت (1650-1596ميلادي) برميگرداند(23) كه معتقد بود، حيوان جز ماشيني پيچيده نيست و ازهانري برگسون (Bergson) (1941-1859) و هانس دريش (Hans Driesch) (1941-1867) به عنوان مدافعان نظريه اصالت حيات، نام ميبرد و در يك بررسي اجمالي به اين نتيجه ميرسد كه در حال حاضر از زيست شناسان، كسي از اين نظر دفاع نميكند. اين محقق علت كنار گذاردن نظريه اصالت حيات از محدوده علم زيست شناسي را، عدم تطبيق آن با يك نظريه علمي ميداند و استدلال ميكند كه چون نظريه اصالت حيات جنبه تجربي ندارد، نميتواند نتايج بارور و تجربي به وجود آوردو به نظر او تمام مدارك در دسترس، نشان ميدهند كه فرآيندهاي حياتي بدون توسل به عامل و هويت غير مادي، قابل توجيه ميباشند (دوبژانسكي، 1977). برداشت افراطي نظريه تقليل گرايي (reductionism) به اين صورت مطرح شده است كه هدف نهايي علم، ايجاد يك نظريه جامع فيزيكي براي تمام علوم طبيعي و از جمله زيست شناسي است كه در نتيجه آن بتوان به اصولي دست يافت كه قدرت روشن كردن تمام مشاهدات پديدههاي طبيعي را داشته باشند (23).
پيشرفتهاي در علم زيست شناسي مولكولي در دهههاي اخير، موجب گرديدهاند كه بعضي از محققان ادعا نمايند كه تحقيقات زيست شناسي تنها هنگامي واقعا علمي و داراي ارزش ميباشند كه براساس يافته ها وتوجيههاي بيوشيمي استوار باشند و در مورد عوامل سازنده و فرايندهاي بيوشيميايي صورت پذيرفته باشند. از طرفي معرفت شناسي (epistemology) كه مسؤليت ارزيابي اعتبار علوم مختلف را به عهده دارد، در اين شكل انحصار گرايانه نميتواند عناويني مانند سازمان (organ) گونه ها (Species) آگاهي (consciousness) شخصيت همكار، (mating personality) مناسب بودن، (Fitness) رقابت، غارتگر و ساير عنوانهاي مشابه را به طور كامل و با
عنوانهاي فيزيكي شيميايي توجيه نمايد. به علاوه در فيزيك و شيمي فرضيه و روش ارزيابي كه به آن وسيله بتوان قوانين زيست شناسي را به طور منطقي استخراج كرد، وجود ندارد(23).
بايد توجه داشت كه در حال حاضر دو برداشت فوق مورد توجه وسيعي قرار گرفته اند و در سايت هاي اينترنتي تا تاريخ تجديد نظر اين فصل(شهریور ماه1387)، 170000 سايت
اينترنتی، به نوعی با نظريه اصالت روان (vitalism) و 380000سايت اينترنتي به نوعی با نظريه مكانيستي حيات(mechanistic approach)، مربوط میباشند.
دكتر تقي اراني معتقد است: “اجزاي ماده در صورتي كه رابطه زماني و مكاني مخصوصي نسبت به هم پيدا كنند ذي روح مي شوند و روح عبارت از همان رابطه اجزاي ماده ذي روح است. هر وقت ارتباط مخصوص، تغيير شديد پيدا كند، ماده بي روح ميشود وچنين به نظر
ميرسد كه جزء مخصوصي از موجود زنده از ميان رفته است” (3) .
اين مؤلف چنين ادامه ميدهد: “اگر اجزاي ماده مانند پيچ ومهره و چرخ مضرس وغيره را به طرز مخصوص پهلوي هم قرار دهيم، ساعت يا موتور يا ماشين ديگري كه خواص مخصوص دارد، ميتوانيم درست كنيم. ساعت، كار ميكند ودر فواصل زماني ثابت، فواصل مكاني مساوي را طي ميكند. سر ساعت زنگ مي زند، موتور حركت ميكند يا كار معلومي را منظما انجام ميدهد. اگر تشكيلات مخصوص اين ماشين را به هم بزنيم همان اجزاي مادي وجود دارد. جز اين كه ارتباط زماني و مكاني آنها نسبت به هم تغيير كردهاست. ساعت از كار ميافتد و موتور حركت نميكند.
سابقا راجع به موضوع روح، بشر در اشتباه بود و آن را موجود مخصوص ميدانست. امروزه ماترياليسم ديالكتيك، آن را در ارتباط با ماده جستجو م كند واز يك طرف ماده را مولد روح ميداند. از طرف ديگر، براي روح برخلاف عقيده متافيزيك، موجوديت مخصوص قائل نيست” (3) .
دكتر سيروس عظيمي روح را به عنوان نام يكي از خدايان افسانهاي يونان قديم كه در ابتدا زندگي بشري و فناپذير داشته و بعدا در زمره خدايان در آمده و جاودان گرديده است، معرفي مينمايد و معتقد است كيفيت روح وروان نيز ناشي از اين افسانه جاوداني است. اين مؤلف معتقد است اعتقاد به وجود روح، در تاريخ بشريت وجود داشته ودرحال حاضر دليلي براي پذيرش آن وجود ندارد و چنين ميبينيم: “واژهاي كه به نام “روان شناسي” براي شناساندن علم مطالعه و بررسي رفتار رواج يافته، ترجمه لغت پسيكولژي (psychology) ميباشد كه در اصل از دو كلمه يوناني “پسيكه:” psyche به معني روح و”لوگوس:logos” به مفهوم تحقيق و بيان مشتق شده است. “پسيكه به معناي روان میباشد. اين كلمه نام يكي از خدايان افسانه اي يونان قديم بوده كه در ابتدا زندگي بشري و فناپذير داشته است، بعدا در زمره خدايان در آمده و جاودان گرديد. كيفيت روح يا روان نيز ناشي از افسانه جاوداني “پسيكه” ميباشد” (17).اين مؤلف در جاي ديگر اضافه ميكند:
” فقط پديدههاي قابل رؤيت را ميتوان بررسي كرد. روان شناس نيز مانند ساير دانشمندان، معتقد است تنها پديدههاي قابل ملاحظه را ميتوان تحت بررسي و تحقيق قرار داد. اين نظريه علمي، واقعيت زماني و مكاني و كيفي و جنبه كمي ماده و يا پديدهاي را كه در زمان و مكان خاصي وجود دارد در مد نظر ميگيرد. از اين جهت دانش روان شناسي (رفتار شناسي) با نيروهاي مرموز وپنهاني و يا مربوط به ارواح ارتباطي ندارد(17).
هوش ملكولي و منطق ملكولي
دكتر شهبازي و دكتر ملك نيا در كتاب بيوشيمي خود، مفهوم منطق ملكولي را براي توجيه همه فعل و انفعال هاي زيستي مطرح ميسازند(14) و اپارين مفهوم هوش ملكولي را براي اين منظور انتخاب ميكند(4).
اپارين مفهوم هدفداري در اورگانيسمهاي زنده را تحت عنوان “تضمن مقصود” به صورت گستردهاي مطرح مي كند، و لي علي رغم بحث علمي مستند در اين مورد، چنين نتيجه ميگيرد: “حيات ماهيتي مادي دارد. اما خواص آن محدود به خواص ماده به شكل عام آن نيست. فقط موجودات زنده، داراي حياتند. حيات شكل مخصوصي از حركت ماده است…. با دنبال كردن مسير جريان پديد آمدن حيات نه به دست آفريننده توانا بر ميخوريم و نه به شيئي كه در مرحله بسيار ديرتر از تكامل ماده پديده آمده است”(4).
توجیه کاینات، تنها بر اساس “ماده” و “انرژی تابشی”
دكتر نزهت آذرنيا و همكاران، در كتاب بيوشيمي خود برداشت زير را مطرح ميكنند:
“كاینات از ماده (matter) و انرژي تابشي (radiation energy) تشكيل شده است. هر نوع جرم- انرژي اي (mass- energy) را كه با سرعتي كمتر از سرعت نور حركت كند، ماده و هرنوع جرم- انرژي را كه با سرعت نور حركت كند، انرژي تابشي گويند” (1).
معرفی عقاید دین الهی به عنوان تفکر هذیانی
در حدود سالهای39-1338 در حالی که سال های آخر دانشکده پزشکی را میگذرانیدم، با کتابی با نام “آینده یک پندار” آشنا شدم، که به عنوان یکی از کارهای فروید معرفی شده بود؛ وبا حاشیه نویسی هاشم رضی، منتشر گردید. این کتاب، تفکر پیامبران الهی را به عنوان”تفکر هذیانی” معرفی میکرد. خوشبختانه، در آن هنگام، من و بعضی از دوستان، با استاد فقید محمد تقی جعفری(رض) جلسات هفتگی داشتیم و من کتاب مزبور را به استاد،نشان دادم. استاد به اینجانب فرمودند “جواب گویی و پیگیری این موضوع برای شما تکلیف شرعی است”. بر اساس این رهنمود و این دید کلی که احساس میکردم در مکتب اسلام، جنبههای زیادی برای کمک به بهداشت روانی وجود دارند، رشته روان پزشکی را به عنوان دوره تخصصی خود انتخاب نمودم و سعي كردم تا آن جا که میتوانم نسبت به جواب گویي به عقايد غير واقع بينانه اقدام کنم و نقطه نظرهای اسلام رادر مورد بهداشت روانی، مورد بررسی قراردهم. در ضمن اين بررسيها كه از سال 1344 يعني زمان شروع دوره دستياري روان پزشكي شروع و تاكنون ادامه دارد، به اين نتيجه رسيدم كه در حقيقت مطالب غير واقع بينانه مطرح شده فوق، زمينه خوبي براي دستيابي به تفكر واقع بينانه ميباشند. علي (ع) ميگويد: “انكم لن تعرفوا الرشد حتي تعرفوا الذي تركه: شما هرگز رشد (راه درست) را نخواهيد شناخت تا باكسي كه آن را ترك كرده است مواجه شويد” (ماخذ20ج3ص441).
خوشبختانه با بررسیهای انجام شده، ضمن تدوين اجمالي نقطه نظرهاي اسلام در مورد معيارهاي بيماري و سلامت روان، بهداشت رواني خانواده وازدواج، بهداشت رواني كودك، بهداشت رواني آموزش و پرورش، (6)، چهل قانون اساسي را براي دستيابي به زندگي سالم براساس آموزشهاي اسلامي كشف نمودم.(5) پس از اين موفقيت، اين سؤال براي من مطرح شد كه آيا مطالب جمع آوري شده، مطالب پراكنده اي هستند و يا از يك روان شناسي خاص پيروي ميكنند. در ضمن بحثهاي متمادي كه ابتدا با آقاي دكتر محمدرضاخالصي دكتراي روان شناسي باليني داشتم، و بین سال های1360تا 1361 به مدت 5/1 سال طول كشيد، مطالب را در جمع اساتيد دانشكده علوم تربيتي و الهيات مشهد مطرح ساختم و در يك جمع 12 نفري در مدت حدود 2 سال، توفيق يافتيم كه ضمن تاييد وجود مكتب روان شناسي اسلامي، اولين همايش روان شناسي اسلامي را در سال 1362 در دانشگاه فردوسي مشهد برگزار كنيم و متعاقب آن اولين چاپ بررسي مقدماتي روان شناسي اسلامي در سال 1364 منتشر شد(شالوده همین کتاب) و بعدا طيف گسترده تري يافت.
عاجزانه از خداوند متعال مسئلت می کنیم که برای دستیابی به وعده خداوند، شایستگی یابیم که میفرماید:” و آن ها که در راه ما( با خلوص نیت)جهاد کنند، قطعا آنها را به
راههای خود هدایت خواهیم کرد؛ و خداوند با نیکوکاران است(عنکبوت:69).
روش بررسي
به نظر می رسد که هیچ کس با محدودیتهایی که در زندگی فردی واجتماعی که دارد، درگیریها و اشتغالات فکری که الزاما در زندگی جمعی پیدا مینماید و امکانات محدود تحقیق که معمولا برای هر محقق وجود دارد، نمی تواند ادعا نماید که می تواند یک مکتب روان شناسی جامع و غیر قابل خدشه ارایه نماید. تنها روشی که به نظر میرسد، بتواند
برداشتهای منطقی، علمی و غیر قابل خدشه را لااقل برای یک فرد معتقد به خدا کشف و ارایه نماید، کشف رهنمودهای آفریدگار هستی و پیامبران و جانشینان ایشان میباشد، که علوم خود را مستقیما از دستگاه وحی دریافت میدارند. این نقطه نظرها موقعی میتوانند این خلاء را پر نمایند که این کار دقیق و بدون تعصب و با احاطه علمی انجام پذیرد و تنها در موارد صریح و روشن مطالب را بیان نماید و کاملا با عقل و منطق و واقعیت، مطابقت داشته باشند.
علي (ع) در ضمن يك آموزش كلي دستورالعمل زير را صادر ميكند: “وامتاحوا من صفوعين قد روقت من الكدر: آب را از سرچشمه كه تيره و آلوده نيست بكشيد”. فيض الاسلام منظور ايشان را به صورت زير مطرح كرده است: “علوم و معارف را از سرچشمه آن بياموزيد”(ماخذ20ج2ص302).
براين اساس، اينجانب به اين نتيجه رسيدم كه براي كشف زيربناهاي نظري روان شناسي اسلامي به جاي آن كه فقط به كارهاي دانشمندان اسلام مراجعه كنم سعي نمايم، اين اصول را از قرآن مجيد و ساير آموزشهاي اسلامي كشف نمايم. از ديدگاه شهيد مطهري (ره) بهترين جاي مطالعه روان شناسي زيست شناسي است. روان شناسي اسلامي از كليه علوم زيست شناسي از جمله فيزيولوژي گياهان، ميكرب شناسي، بافت شناسي، انگل شناسي، روان شناسي جانوران، فيزيولوژي انسان، بيوشيمي و جنين شناسي بهره ميبرد. علاوه بر آن، با استفاده از قرآن مجيد و ساير آموزشهاي اسلامي و كاربرد عقل و مشاوره با علمای حوزه و دانشگاه، براي نظريه پردازي مباني نظري اين مكتب و رد عقايد غير واقع بينانه ساير مكاتب استفاده ميشود. كاربرد تمام روشهاي متداول درعلوم نيز ميتواند و بايد به عنوان مكمل اين روشها استفاده شوند.
استاد فقيد محمد باقر حكمت نيا(رض) معتقد بود كه در كشف نقطه نظرهاي اسلامي درعلوم ، مي توان و بايد از چهار منبع اساسي زير استفاده نمود:
1-كتاب الهي.
2-سنت شامل آموزش هاي پيامبر اكرم ( ص) وامامان معصوم ( ع ).
3-فطرت.
4-علوم حاكم بر جهان(10).
اینجانب کتاب بررسی مقدماتی اصول روان شناسی اسلامی را در سال1364 منتشر نمودم و با استاد حکمت نیا(رض) در 1368 آشنا شدم؛ ولی خوشبختانه عینا از روش پیشنهادی ایشان در تدوین روان شناسی اسلامی استفاده کردم؛ و این خود نشان میدهد که روش پیشنهادی استاد، کاملا جنبه کاربردی و عقلاني دارد. خوشبختانه با تاکید استاد بر این روش، به عنوان یک الگوی قطعی و ماندگار، در تمام پژوهشهای وابسته به اسلام از آن استفاده کرده و میکنیم. در مورد استفاده از قرآن مجيد و متون اسلامي، علاوه بر استفاده از كتابهاي مدوني كه توسط دانشمندان اسلام در اين زمينه تدوين شدهاند، از روش حل مسئله براي اطمينان از يافتههاي خود استفاده میکنیم و با استادان حوزه و دانشگاه ، در ضمن نشستهاي اختصاصي در اين مورد تبادل نظر كردهایم.
در اين مورد ضمن كاربرد انديشه آزاد و با استفاده از اصطكاك آرا سعي كردم به راي صواب دست يابم. به اين ترتيب مطالبي را كه به آن بر ميخوردم يا خودم به آن توجه ميكردم با علماي اسلام، همكاران دانشگاهي و دانشجويان مطرح ميساختم و تا رسيدن به جواب روشن و قانع كننده اين كار را ادامه ميدادم و براي انتشار مطالب هم عجلهاي نداشتم. بنابراين، زيربناهاي اعلام شده در ضمن 43 سال كار مستمر به دست آمدهاند. البته هنوز هم من نتایج کار خود را به عنوان “بررسيهاي مقدماتي زيربناهاي نظري روان شناسي اسلامي” مطرح ميكنم و از آنها دفاع مي كنم. يكي از همكاران دانشگاهي طي نامهاي به اينجانب نوشته بود كه شما مي گویيد “آنچه من مي گويم صحيح است”. در حقيقت من چنين ادعایي نكردهام، بلكه ادعاي اينجانب اين است: “آنچه كه خداوند، پيامبر اسلام(ص) و امامان معصوم (ع) درمورد روان شناسي گفتهاند و صد در صد با عقل فطري مطابقت دارند و ما به قدر بضاعت كم خود به آن دست يافتهايم و با تاييد علماي اسلام آنها را منتشر كردهايم، صحيح ميباشند”. البته اين برداشت هدف و ايده آل ما بوده است و مفهوم بررسي مقدماتي خود، احتمال كمبود را مطرح مينمايد و اميدوار هستم با همكاري همه دانشمندان حوزه و دانشگاه در سرتاسر جهان، يافتههاي موجود، کامل گردند.
راهكارهای ما در تدوين اين مكتب، در اصول زير خلاصه مي شوند:
1-نظريه علمي بايد براساس واقع گرايي قرار داشته باشد.
2-نظريه علمي بايد از تناقض به دور باشد.
3-نظريه علمي بايد تمام ابعادمربوط به موضوع تحت بررسي را تبيين نمايد.
4-بهترين جاي مطالعه روان شناسي زيست شناسي است.
5-لزوم توجيه فعل وانفعالهاي انسان و ساير موجودهاي زنده.
پيش فرضها
1-تعريف نظريه علمي براساس تأكيد بر علمي بودن آنچه حسي است وغير علمي بودن برداشتهاي عقلاني قابل دفاع نيست، و بايد اين تعريف اصلاح شود. علم هم شامل
جنبههاي حسي و هم جنبههاي عقلاني ميباشد.
2-بين روان شناسي و مكتب اسلام (مكتب توحيد شامل همه اديان توحيدي)، ارتباط وجود دارد و ميتوان مجموعه اطلاعات رابه نام “مكتب روان شناسي الهي (اسلامي) نام گزاري کرد. به عبارت دیگر میتوان گفت: “مكتب اسلام علاوه بر اين كه يك دين است، ميتواند به عنوان يك مكتب روان شناسي با روي كرد خاص مطرح شود”.
اين مكتب، زمينه خوبي براي كارهاي مشترك علمي و گفتگو بين تمام اديان الهي است.
3-روي كرد اصلي مكتب روان شناسي اسلامي، واقع گرايي است، و برای مغایرت ،”نظریه مکانیستی حیات” با واقعیت، دلایل منطقی دارد. ميتوان “مكتب روان شناسي واقع گرايانه” را به عنوان مرادف “مكتب روان شناسي اسلامي” به كار برد.
4-مكتب روان شناسي اسلامي يك مكتب علمي است. مفهوم علمي از ديدگاه اسلام به معناي واقع گرايي مطرح ميشود و شامل جنبه های حسي وعقلاني هردو ميگردد.
6-مكتب روان شناسي اسلامي (الهي) ميتواند و بايد به عنوان مكتب روان شناسي معیار
و ايجاد هماهنگي بين تمام مكاتب روان شناسي، مورد استفاده قرار گيرد.
7-تمام آموزشهاي اسلامي براي شكوفایي فطرت و كنترل شهوت ميباشند.
دفاع ازپيش فرض اول
تعريف نظريه علمي براساس تاكيد بر علمي بودن آنچه حسي است وغير علمي بودن برداشتهاي عقلاني قابل دفاع نيست و بايد اين تعريف اصلاح شود. علم هم شامل جنبههاي حسي و هم شامل جنبههاي عقلائي ميباشد.
اينجانب در فصل نوزذهم همین کتاب، تحت عنوان “بررسي علمي بودن روان شناسي اسلامي” استدلالي را ذكر نمودهام، كه از تكرار آن در اين جا خودداري ميكنم.
علامه طباطبایي(رض) همين مفهوم را با پنج دليل منطقي اثبات ميكند كه اينجانب در همان مقاله آن را خلاصه نمودهام.
امام خميني (رض) تفاوت بين جهان بيني مادي و الهي را به صورت زير خلاصه
مينمايد:
“ماديون معيار شناخت در جهان بيني خويش را حس دانسته و چيزي را كه محسوس نباشد از قلمرو علم بيرون ميدانند وهستي را همتاي ماده دانسته و چيزي را كه ماده ندارد، موجود نميدانند. قهرا جهان غيب مانند وجود خداوند تعالي، وحي، نبوت و قيامت را يك سره افسانه ميدانند. در حالي كه معيار شناخت در جهان بيني الهي اعم از حس و عقل
ميباشد و چيزي كه معقول باشد، داخل در قلمروی علم ميباشد، گرچه محسوس نباشد. لذا هستي اعم از غيب و شهادت است و چيزي كه ماده ندارد ميتواند موجود باشد و همان طور كه موجود مادي به مجرد استناد دارد، شناخت حسي نيز به شناخت عقلي متكي است” (12).
اينك مفهوم “مهارتهاي زندگي” (Skills of life) در بعد وسيعي مطرح ميشود وشناخت “خويشي خويش” يكي از اصول مطرح شده در آن ميباشد. با نفي روان انسان به عنوان يك عامل غير شيميایي، معلوم نيست كه در كدام رشته روان شناسي و در كجا دانشجويان و ساير مردم ميتوانند اين نياز را برآورده سازند و در مورد زمينه راه يابي به “خويشي خويش”، اطلاعاتي را دريافت نمايند.
درصورتي كه استدلالهاي فوق، در اين زمينه حاكم شوند و ما بتوانيم علم را شامل برداشتهاي حسي و عقلاني هردو بدانيم، مشكل حل ميشود ولي چنانچه در اين زمينه مقاومتهایي وجود داشته باشد و تنها حسي بودن جنبههاي مختلف معيار علمي بودن باشد، ما در داشتن مشكل،با تمام نظريههایي كه از اصالت روان دفاع ميكنند مشترك هستيم. ما در حال حاضر مكاتب روان شناسي فرويد، آدلر، يونگ، مزلو، پياژه و مكاتبي از اين قبيل را كه جنبههاي رواني و ذهني را به عنوان يك واقعيت در مكاتب خود به كار برده، اند تدريس ميكنيم. مكتب روان شناسي اسلامي هم ميتواند مانند يك مكتب روان شناسي عادي مطرح شود و مباحثه هاي علمي ادامه يابند تا به تدریج، واقعيت و ارتباط بين مكاتب بهتر روشن شود.
دفاع از پيش فرض دوم
براساس اين اصل، بين روان شناسي و مكتب اسلام (مكتب توحيد شامل همه اديان توحيدي) ارتباط وجود دارد كه ميتواند و بايد تحت عنوان مكتب روان شناسي اسلامي (الهي) مطرح شود. اين مكتب زمينه خوبي براي كارهاي مشترك علمي و گفتگو بين تمام اديان الهي است. در حال حاضر تفكر سيستمي و نظريه سيستم ها به عنوان واقعي ترين تفكر علمي در مجامع علمي مطرح است واين واقعيت كه بين مذهب و روان شناسي ارتباط وجود دارد به عنوان يك برداشت پذيرفته شده، تثبيت شده است و نياز به استدلال جديدي ندارد. براساس نظريه سيستمها، عوامل فرهنگي نسبت به ساير جنبهها احاطه دارند و لازم است تمام جنبه هاي مربوط به انسان مورد توجه و بررسي قرار گيرند.
با توجه به تعريف روان شناسي اسلامي كه با مفهوم واقع گرايي مترادف است، بيان ديگر فرضيه فوق اين است كه “بين روان شناسي و واقع گرایي ارتباط وجود دارد” كه اين برداشت بديهي است و نياز به اثبات ندارد.
در طي قرنهاي متمادي علم النفس اسلامي مطرح بوده است. بديهي است روان شناسي اسلامي همان ترجمه فارسي علم النفس اسلامي است. بنابراين بايد گفت روان شناسي اسلامي كار جديدي نيست، بلكه تاكيد و احياي يك مكتب قديمي روان شناسي است كه عملا تا کنون از محدوده روان شناسي خارج بوده است؛ و به خواست خدا با واقع گرایی کلیه مکاتب روان شناسی موجود در جهان، موقعیت شاخص خود را تحت عنوان “مکتب روان شناسی هماهنگ کننده و معیار”،خواهد یافت و به این ترتیب ارتباط میان مکاتب مختلف روان شناسی که تا کنون مشخص نیست، به صورت بسیار طبیعی مشخص خواهد شد. مكتب روان شناسي اسلامي ( الهي ) ضمن استفاده از جنبههاي واقع گرايانه اين مكاتب، آن ها را اصلاح، تكميل و هماهنگ ميكند.
به عبارت دیگر میتوان گفت: مكتب اسلام علاوه بر اين كه يك دين است ميتواند به عنوان يك مكتب روان شناسي با روي كرد خاص باشد.
علامه طباطبائي (ره) كليه دستورات ديني را به منظور راهي براي پرداختن و اشتغال به امر نفس مي داند و معتقد است كه انسان به طور فطري احساس مي نمايد كه انجام واجبات و ترك محرمات به منظور انتفاع نفس و تربيت آن ميباشد.
امام خميني (ره) ضمن تأكيد بر ذاتي بودن فطرت، معتقد است كه همه افراد بشر بر فطرت الله آفريده شده اند و همه نفوس بشري از خرد و كلان علاقمندند كه داراي كمالي بدون نقص و خيري بدون شر ونوري بدون ظلمت و علمي بدون جهل و قدرتي بدون عجز باشند.
محقق نامبرده چنين ادامه مي دهد كه “به تبعيت اين فطرت عشق به كمال، فطرت ديگري در نهاد آدمي است و آن عبارت است از فطرت انزجار از نقص، هرگونه نقصي كه فرض شود. پس خداي تعالي با لطف و عنايتش اين دو فطرت را در انسان نهاد. يكي اصلي و ديگري تبعي. فطرت اصلي عبارت است از عشق به كمال و فطرت تبعي عبارت است از انزجار و تنفر از نقص” (11).
امام خميني (رض) بالاخره بر جريان هاي متضادي كه در مقابل فطرت قرار گرفتهاند و موجب محجوب ساختن آن ميگردند اشاره مي نمايد واعزام پيامبران الهي را براساس بشارت وانذار به منظور از بين بردن حجاب ها و كمك به بشر در مسير به سوي كمال، تلقي مي نمايد و احكام آن ها را موافق با فطرت مي داند و چنين مي بينيم: “بعضي از آموزش هاي پيامبران الهي مانند توحيد، مستقيما مورد پذيرش فطرت اصلي مي باشند و بعضي ديگر مانند احكام عملي با توجيه و بررسي كلي مورد پذيرش فطرت اصلي قرار ميگيرند.
دستهاي از احكام پيامبران الهي كه به صورت نهي از كفر و كارهاي زشت صادر گرديده اند، برطبق مقتضيات فطرت تبعي مي باشند و در مجموع تمام احكام الهي، با مقتضيات فطرت، مطابق و مربوط به آن مي باشند و در نتيجه حجاب هائي را كه مانع رشد مي گردند، از بين برده و فطرت را تقويت و انسان را در مسير رشد به حركت وا مي دارند. پس كليه تكاليف ديني همه الطاف الهي و داروهاي رباني براي درمان روان هاي بيمار و دل هاي ناخوش مي باشند و پيامبران الهي اطباي نفوس و مربيان ارواح اند كه آنها را از تاريكيها به نور واز نقص به كمال برساند” (11).
علي (ع) علت بعثت پيامبران الهي را شكوفایي و احياي عقلاني انسان، معرفي ميكند (20).
براساس استدلالهاي فوق، به نظر ميرسد اين پيش فرض نيز بديهي و فطري است و ميتواند به عنوان يك اصل پذيرفته شود. زيرا وقتي ما يك دستگاه الكترونيكي را تهيه
ميكنيم، بلافاصله دستورالعمل استفاده از آن را از فروشنده درخواست مينماييم. با يك برداشت واقع بينانه، ميتوانيم به اين نتيجه برسيم كه دستورالعمل استاندارد زندگي سالم را بايد از خداوند (آفريننده انسان) درخواست كنيم.او جل و علا بدون درخواست، اين دستورالعمل را در اختيا ر ما گذاشته است. از طريق مطالعه و تدبر در آخرين دستورالعمل زندگي سالم (قرآن مجيد) كه به شكل دست نخوردهاي به آن دسترسي داريم؛ لازم است
پيامهاي اصلي آن را كشف و در تمام مشكلات فردي و اجتماعي خود مورد استفاده قرار دهيم (5).
سؤالی راکه در این مورد قابل طرح است، میتوان به صورت زیر مطرح کرد: “در بررسي مکتب اسلام، آموزشهاي بسيار وسيعي رادر مورد روان شناسي مشاهده ميكنيم. این آموزشها را در کجا باید جای دهیم”؟
در پاسخ به سؤال فوق بايد گفت مكتب روان شناسي اسلامي شالوده بسيار خوبي براي جذب این مطالب می باشد.
لازم است بر اين واقعيت تأكيد شود كه تنها مكتب روان شناسي در جهان كه براي پياده كردن اهداف ونظريههاي خود، برنامه، قانون و ضمانت اجرائي دارد، مكتب روان شناسي الهي (اسلامي)است. اين مكتب در ابعاد وسيع يعني در تمام جوامع بشري از ابتداي خلقت تا آخرين لحظهاي كه انسان بر روي زمين زندگي ميكند، به طور مستمر برنامههاي خود را پياده كرده و خواهد كرد ونتايج آن تا ابدالاباد قابل لمس خواهد بود.
دفاع از پيش فرض سوم
روي كرد اصلي مكتب روان شناسي اسلامي واقع گرايي است. بنابراين ميتوان “مكتب روان شناسي واقع گرايانه” را به عنوان مرادف“ مكتب روان شناسي اسلامي” به كار برد.
پيامبر اسلام (ص) روش بررسيهاي علمي را به زبان دعا به صورت زير مطرح ميكند: ” ارنا الاشياءكما هي: اشيا را چنان كه هستند به من بنمايان”(13). بر اساس رهنمود فوق در تمام علوم و از جمله روان شناسي ما موظف هستيم، روشهايي را انتخاب كنيم كه واقعيت و حقايق مربوط به آن علم را كشف كنند. بنابراين روان شناسي اسلامي يعني كشف واقعيتها و حقايق مربوط به سازمان رواني و رفتار انسان چنان كه
هستند. با اين برداشت روان شناسي طبيعي (Natural psychology) را هم ميتوان معادل روان شناسي اسلامي به كاربرد.
به نظر ميرسد استدلال زیر به تنهايي برای مردود شناختن نظریه مکانیستی حیات، كافي باشد:
به طور كلي در مورد توجیه حیات، دو نظريه کلی بيشتر وجود ندارد:
1- توجیه حیات بر اساس پذیرش یک عامل غیر شیمیایی برای ایجاد هماهنگی در
ملکولها.
2- توجیه حیات براساس انجام کلیه فعل انفعالهای حیاتی، روانی، اجتماعی و معنوی انسان، تنها به وسیله ملکولهای شیمیایی.
درصورت پذيرش نظريه اول، مطلبي كه نياز به اثبات يا رد داشته باشد باقي نميماند و در صورتي كه كسي به نظريه دوم معتقد باشد، مي توان نظر او را به صورت زير خلاصه نمود:
الف- از نظر علمي وتجربي ملاحظه ميكنيم كه عناصر صدو هفت گانه جدول تناوبی عناصر، كه عناصر شناخته شده مادي هستند، و ترکیبهای معدنی و آلی ناشی از آنها، فاقد حيات، علم، قدرت، حكمت و اراده ميباشند و در نتيجه قادر به تحرك وايجاد حركت و فهم و علم نيستند و قدرت انجام كار وفعاليتهاي گوناگون، ابداع و تصميم گيري وايجاد هماهنگي بين خود را ندارند.
ب – عناصر اتمي جدول مندليف كه عناصر شناخته شده فيزيكي و مادي هستند و فاقد حيات، علم، تحرك، قدرت انجام كار وفعاليت هاي گوناگون، ابداع، تصميم گيري وايجاد هماهنگي بين خود ميباشند، در انسان ايجاد حيات، علم، تحرك، قدرت انجام كار و
فعاليتهاي گوناگون، ابداع، تصميم گيري وايجاد هماهنگي بين عناصر مختلف فيزيكي تركيب كننده بدن شدهاند.
باتوجه به فرازهاي الف و ب ملاحظه ميشود كه فردي كه معتقد به اين نظر باشد، به تناقضي آشكار مبتلا است كه با واقعيت و منطق مغايرت دارد.
استاد شهيد مطهري(رض)،معتقد است حيات و زندگي، مخلوق واثر ماده بي جان نيست بلكه كمال و فعليتي است كه به آن اضافه ميشود. ماده در ذات خود واجد حيات و زندگي نيست كه آن را از خود بروز دهد، بلكه فاقد آن است، استعداد و خاصيتي كه در ماده براي حيات و زندگي هست، خاصيت قبول وپذيرش است كه در شرايط معين پيدا ميشود، نه خاصيت ايجاد و دهندگي. به عبارت ديگر، ماده ميتواند در شرايط خاصي حيات و زندگي را بپذيرد ولي نميتواند حيات و زندگي را ايجاد كند و بدهد (22).
همچنين نكته بسيار مهمي كه استاد بر آن تاكيد مينمايد اين واقعيت است كه قرآن با صراحت ميگويد: حيات به دست خداست و دخالت غير را در ايجاد حيات نفي مينمايد. ولي در هيچ جاي قرآن ديده نميشود كه براي اثبات اين منظور به سراغ آغاز حيات انسان يا آغاز حيات ساير جانداران رفته باشد، بلكه برعكس همين نظام موجود و مشهود را به شهادت ميخواند. در جاي ديگر بر گفته كرسي موريسن كه ميگويد ماده از خود ابتكار ندارد و فقط حيات است كه هر لحظه نقشهاي تازه و بديع به عرصه ظهور ميآورد، تأكيد
مينمايد و چنين ادامه ميدهد:
“زندگي خودبه خود نيرويي است مخصوص و كمالي است علي حده و فعليتي است علاوه كه در ماده پيدا ميشود و آثار و فعاليتهاي متنوع و علاوه خود بروز ميدهد”. اين استاد، پژوهشهاي انجام شده در زيست شناسي را به عنوان وسيلهاي براي تاييد اصالت نيروي حياتي قلمداد مينمايد و با زيست شناساني كه در پژوهشهاي خود اشاره به اصالت نيروي زندگي نمودهاند و آن را نيرویي جداگانه دانسته و آثار زندگي را معلول اين نيرو ميدانند و نه تركيب و جمع و تفريق و تأليف بين اجزاي ماده، هماهنگ ميگردد (22).
ثنويت و تباين روان و بدن كه توسط افلاطون مطرح و به وسيله دكارت مجددا احيا شد، از نظر اين فيلسوف مسلمان قابل قبول نيست و آن را موجب سير قهقرایي در مطالعات روان شناسي ميداند . حتي نوع ارتباط بين جسم و روان كه در تعبيرات ارسطو تحت عنوان صورت و ماده تلقي شده است از نظر اين دانشمند اسلامي كافي نيست و ارتباط بسيار طبيعي تر وجوهري تر بين اين دو قایل است كه همان طور كه گذشت، بهترين مكان براي بررسي اين نمود را در مطالعات زيست شناسي مييابد و لامارك را تخطئه مي كند كه گمان كرده بود اگر نيروي زندگي اصالت داشته باشد ميبايست باعلل فيزيكي و شيميايي ”بستگي“ نداشته باشد (21).
به اين ترتيب ميتوان گفت كه ثنويتي (Dualism) بين روان و عناصر جدول مندليف كه سازنده بدن هستند وجود دارد و بين سازمان بدني در حال حيات و روان ثنويتي نيست، زيرا زندگي انسان و كليه فعاليتهاي او با وجود روان مي باشد و بدون وجود روان كه جنبه حياتي موجود زنده ميباشد، فعاليت، حركت و هيچ گونه آثار حياتي قابل تصور نيست.
بايد توجه داشت كه روان، خود يك واقعيت است كه داراي انرژي و حركت ميباشد، منتهي ماهيت آن با ماهيت عناصر شيميائي متفاوت است. وقتي مشاهده مينمائيم كه در متون اسلامي در مورد خداوند نيز امكان اطلاق شيء وجود دارد، به طريق اولي اطلاق شيء در مورد روان نيز صادق مي باشد (به فصل دوم و سوم همین کتاب مراجعه کنید).
بنابراين، حداكثر ادعاي روان شناسي الهي اين است كه روان از جنس عناصر مادي نيست ولي خود يك شيء و واقعيت و داراي انرژي و حركت ميباشد كه تمام آثار حيات، ناشي از آن ميباشد.
دفاع از پيش فرض چهارم
مكتب روان شناسي اسلامي يك مكتب علمي است. مفموم علمي از ديدگاه اسلام به مفهوم واقع گرایي مطرح ميشود و شامل جنبههاي حسي و عقلاني هر دو ميشود.
اين بند در فصل نوزدهم همین کتاب (بررسي علمي بودن مكتب روان شناسي اسلامي) مورد بحث قرار گرفته است، و از تكرار آن خودداري ميكنيم.
دفاع از پيش فرض پنجم
مكتب روان شناسي اسلامي (الهي) ميتواند و با يد به عنوان مكتب روان شناسي معيار و هماهنگ كننده مورد استفاده قرار گيرد.
شكي نسيت كه انسان يك سازمان رواني بيشتر ندارد و يك مكتب واقع بينانه و همه جانبه ميتواند تمام ابعاد طبيعي و مرضي مربوط به فعل و انفعالهاي رواني انسان را تبيين كند. در فصل بیستم همین کتاب، تحت عنوان ” مكتب روان شناسي اسلامي (الهي) به عنوان مكتب روان شناسي واقع بينانه و معيار”، مطالب را با تفصيل نسبي مطرح كردهایم(7) و در
اين جا از تكرار آن خودداري ميشود.
بر اساس تعريف روان شناسي اسلامي يعني تلقي روان شناسي واقع بينانه به عنوان مرادف روان شناسي اسلامي. اين مكتب معيار و همه جانبه، روان شناسي الهي است كه عقل و شرع هر دو آن را تأييد ميكنند. روان شناسي اسلامي از مصاديق حكمت است كه در تعريف آن امام جواد (ع)ميفرمايد: “و المحكم ليس بشيئين انّما هوشئ واحد ومن حکم بما ليس فيه اختلاف، فحكمه من حكم الله عزّ و جلّ، و من حکم بامر فيه اختلاف فرأی انّه مصیب، فقد حكم بحكم الطاغوت“:و محكم دو چيز نيست، بلكه فقط يك چيز است؛ پس اگر كسي حکم بیاختلاف کند، حكم او حكم خدای عز و جل است؛ و اگر کسی حکمی کند ، که در آن اختلافی باشد، و خود را مصیب داند،به حكم طاغوت(باطل) حکم کرده است“(ماخذ18ج1ص360).
بنابراين، بايد توجه داشت كه واقعيت يكي بيش نيست و نهايت كوشش براي دستيابي به آن بايد به كار رود.
بحث و نتیجه گیری
مطالب بیان شده را میتوان به صورت زیر خلاصه کرد:
*** در مجموع، ميتوان به اين نتيجه رسيد كه مطالب مطرح شده در مورد نظريه مكانيستي حيات با واقعيت وفق نميدهند و طرح آن، به عنوان “علم” قابل قبول نيست و لازم است انتقادهاي منطقي مطرح شوند و زمينه براي شكوفايي استعداد دانشجويان فراهم آيد.
براي موحدان جهان و هر کس که با دید واقع گرایانه به علوم بنگرد، پذيرش نظريه مكانيستي حيات، قابل قبول نيست زيرا اين مكتب به علت داشتن تناقضهاي آشكار غير منطقي وغير عقلاني است. نظريه مكانيستي حيات هم باعقل و هم با شرع در تضاد است. به منظور مبارزه با اين عقيده غير واقع بينانه كه موجب به تباهي كشيده شدن جوامع بشري و سقوط آنها شده است، لازم است از عقل و شرع هردواستفاده شود و روان شناسي اسلامي اين امر مهم را برعهده دارد.
*** تمام فعل و انفعالهايي كه در موجودهاي زنده وجود دارند،ناشي از يك غیر شیمیایی ميباشد كه ميتوان آن را به نام “عامل حيات” نامگزاري كرد.
*** با به بن بست رسيدن و خلاف واقعي بودن نظريه مكانيستي حيات، راه براي مکاتبی که از اصالت روان به عنوان يك عامل غير مادي دفاع میکنند، یعنی مكاتب اصالت روان و نظریه کلی گرایی باز ميشود، كه بتوانند تمام فعل وانفعالهاي انسان و ساير موجودهاي زنده را توجيه نمايند.
محدوده نظريه
اين نظريه تمام ابعاد مربوط به زيست شناسي گياهي و جانوري، تمام علوم انساني، جامعه شناسي، اخلاق، مهارتهاي زندگي و به طور كلي تمام علوم مربوط به انسان را تحت پوشش قرار ميدهد؛ و در شناخت صحیح ونتیجه گیری کمک میکند. به عبارت دیگر، این نظریه کلید ورود، بر هر کدام از جنبههای فوق، است. به تعبير علي (ع) كسي كه خود را بشناسد به بالاترين رتبه علم و معرفت دست يافته است(ماخذ20ج5ص405).
منابع
1- دكتر آذرنيا، نزهت و همكاران. شيمي عمومي. مدرسه عالي پارس، 1347. ص 2-1.
2- آمدي، عبدالواحد بن محمد تميمي: غرر الحكم و دررالكلم. انتشارات دانشگاه تهران، 1366
3- دكتر تقي اراني: پسيكولژي. ص 23-22. ( ناشر و سال انتشار ندارد)
4- آي- اي اوپارين:حيات ، طبيعت و منشأ تكامل آن. انتشارات شركت سهامي كتاب هاي جيبي (ترجمه هاشم بني طرفي). ص 53-52.
5- دكتر سيد ابوالقاسم حسيني:اصول بهداشت رواني، بررسي مقدماتي اصول بهداشت رواني، روان درماني و برنامه ريزي در مكتب اسلام. شركت به نشر 1380.
6- دكتر سيد ابوالقاسم حسيني : اصول بهداشت رواني ج 1 ـ انتشارات دانشگاه علوم پزشكي مشهد ،1377
7- دكتر سيد ابوالقاسم حسيني: بررسي مكتب روان شناسي اسلامي به عنوان مكتب هماهنگ كننده و معيار. فصلنامه اصول بهداشت رواني 1379، شماره 6-5، ص 12-1.
8- دكتر سيد ابوالقاسم حسيني. مكانيسم بروز اضطراب از ديدگاه روان شناسي اسلامي فصلنامه اصول بهداشت رواني سال دوم . شماره 8-7 ص 64-58
9- دكتر سيد ابوالقاسم حسيني : مكانيسم هاي تضعيف فطرت و نقش آنها در وقوع جرم و انحراف هاي اخلاقي. فصلنامه اصول بهداشت رواني سال سوم . شماره 10-9 ص 26-1.
10- حکمت نیا محمد باقر: افاضات در جلسات پزشکان،1382-1370.
11- امام خميني (رض): طلب و اراده. مركز انتشارات علمي و فرهنگي (ترجمه سيداحمد فهري) 1363، ص 7-153.
12- امام خميني (رض): پيام به گورباچف رهبر شوروي سابق.
13- رازی نجم الدین: مرصاد العبادص309(با کمک لوح فشرده نورالالفاظ5/2).
14- پرويز شهبازي، ناصر ملك نيا: بيوشيمي عمومي. انتشارات دانشگاه تهران 1362، ص 284-282.
15- سيد محمدحسين طباطبائي: تفسير الميزان . انتشارات محمدي (ترجمه
ناصر مكارم).1360. ج 11 ص 316.
16- طريزي: مجمع البحرين. چاپ سنگي 1329 هـ.ش. ماده حكم ص534.
17- دكتر سيروس عظيمي:اصول روان شناسي عمومي. انتشارات دهخدا. چاپ دوم 1349. ص 17
18- كليني:اصول كافي، انتشارات اسلاميه (ترجمه مصطفوي) ج1 ص 109.
19- دكتر احمد علي آبادي: طريقه تفكر وتحقيق. انتشارات دانشگاه تهران 1346. ص 14-13.
20- فيض الاسلام:شرح و تفسير نهج البلاغه.انتشارات سپهر ج1 ص 24،ج3ص441.
21- استاد مطهري، مرتضي: مجموعه مقالات. انتشارات جهان آرا. ص 123-105
22- استاد مطهري: اصالت روح. انتشارات صدرا، 1362ص 22-11
23- Dobzhansky: the Evolution. Philosophical Issues. 1977. Pp. 474-493.
