بررسی اراده انسان از دیدگاه روان شناسی اسلامی

دکتر سید ابوالقاسم حسینی
استاد روان پزشکی
دانشگاه علوم پزشکی مشهد

اراده انسان به عنوان نتیجه  کلی فعل و انفعال های جریان های روانی

لغات کلیدی: اراده، اختیار، انگیزه،تروی،تامل، عزم، تصمیم،عمل

 

خلاصه مقاله

جریان فطرت و شهوت دو نیروی متضاد و در خلاف جهت یکدیگرمی باشند و اراده انسان در هر لحظه از نتیجه تفاضل این دو نیرو به وجود می آید و حاصل جمع جبری دو نیروی فطرت و شهوت، سمت و جهت اراده و میزان قدرت آن را مشخص می سازد. غزالی که در روان شناسی اسلامی تحقیقات ارزنده ای کرده است، به اراده اهمیت زیادی می دهد و آن را شاخص بین انسان و حیوان می داند و معتقد است که “حیوان نمی تواند کشش ها و شوق های درونی خود را ضبط و کنترل نماید؛ در حالی که انسان از طریق اراده ای که بر مشاعر و اعمال و رفتارهای او حاکم است، قادر به ضبط و تعدیل رفتار خویش می باشد، بلکه می توان گفت انسانیت انسان به آن است که می تواند سائقه ها و تمایلات درونی خود را ضبط و تعدیل و تنظیم کند”. این محقق مسؤلیت انسان را ناشی از وجود اراده در او می داند و چنین می بینیم: “چون عنصر اختیار و اراده و امکانات آن به گونه ای فراوان در دسترس او قرار دارد، لذا همین اراده و انتخاب و اختیار، شرط مسؤلیت و محور شخصیت او است و عمل بدون اراده، فاقد هرگونه اعتبار و ارزش است،  زیرا اراده روح و اساس عمل و رفتار انسان است”.

استادمطهری نیز اراده یا انتخاب و اختیار انسان را به عنوان فرق اساسی او با حیوان، مطرح می نماید.

غزالی با استفاده از اصول آموزش های اسلامی مراحل زیر را برای پیدایش اراده و انجام اعمال ارادی ذکر می نماید.

1-   توجه به هدف یا انگیزه

2-    تروی و تامل

3-   عزم و تصمیم

4-    اجراء و عمل

مقدمه

امکانات بالقوه ای که در سیستم فیزیولوژی انسان وجود دارند، خود به خود انگیزه  و هدفی خاص ندارند و برحسب آن که عقل تجربی تحت تاثیر کدام یک از جریان های روانی اصلی فطرت و شهوت قرار گیرد ، خواست انسان نیز به همان صورت رنگ آمیزی می شود. دو جریان اصلی فطرت و شهوت به عنوان انگیزه های اصلی رفتار، قصد دارند حاکمیت کل شخصیت را به عهده گیرند. باتوجه به آموزش هایی که علی (ع) در مورد ضدیت عقل فطری و هوای نفس و دشمنی این دو با هم و عدم امکان تجمع عقل با هوای نفس می دهد، باید به این واقعیت قطعی توجه کرد که هیچگاه امکان سازش بین این دو جریان وجود ندارد و یکی از دو جریان، دیگری را تضعیف و از میدان خارج می سازد. در نتیجه در یک لحظه خاص ، انسان یا تحت نفوذ جریان  فطرت  است و یا تحت نفوذ جریان شهوت  می باشد. بهطور خلاصه می توان گفت جریان فطرت و شهوت دو نیروی متضاد و در خلاف جهت یکدیگرمی باشند و اراده انسان در هر لحظه از نتیجه تفاضل این دو نیرو به وجود می آید و حاصل جمع جبری دو نیروی فطرت و شهوت، سمت و جهت اراده و میزان قدرت آن را مشخص می سازد.

فعل و انفعال های روانی بین عقل فطری  از طرفی و جریان  هوای نفس  از طرف دیگر، ممکن است حتی در عرض چند لحظه کیفیت های کاملا متضادی را بروز دهند. در قرآن مجید نوسان های روانی فوق به صورت مکرری مورد بحث قرار گرفته اند و از جمله می توان به فعل و انفعال های  روانی کفار، در برخورد با  ابراهیم (ع) اشاره کرد. به هنگامی که  ابراهیم (ع) بت ها را می شکند و شکستن آن ها را به بت بزرگ نسبت می دهد و از کفار درخواست می نماید تا از آن بپرسند که آیا بت ها را شکسته است یا خیر؟ فعل و انفعال های روانی متضادی در آن ها به وجود می آید که در قرآن مجید (انبیاء:65-64)  به صورت زیر مطرح شده اند:

” در این هنگام مردم به ضمیرهای خویش مراجعه کردند و گفتند شما خودتان ستمگرانید. سپس سر به زیر انداختند و گفتند تو خود می دانی که اینان سخن نتوانند گفت”.

چنانچه مشاهده می شود، بازگشت به فطرت برای چند لحظه در آن ها به وجود آمده است و به ظلمی که در اثر بت پرستی به خویش روا داشته اند، توجه کرده اند و آن را اعتراف نموده اند؛ ولی پس از چند لحظه مجددا به هوای نفس خود حاکمیت می دهند و ابراهیم را به عنوان مجرم تلقی می کنند و در مورد سوزانیدن او هم صدا می شوند.

علامه طباطبائی در تفسیر آیه فوق می گوید: وقتی مردم کلام ابراهیم (ع) را شنیدند و منتقل شدند که اصنام بی شعورند و حرف نمی زنند، حجت بر آن ها تمام شد و هریک در دل، خود را خطاکار دانست و حکم کرد به این که او ظالم است نه ابراهیم. و آیه فوق از تنبه مردم  و تفکرشان در دل خبر می دهد و هریک خود را ظالم می داند و مورد سرزنش قرار می دهد. بعداز چندی وضع روانی آن ها وارونه می شود. کلمه (نکس) به معنای سرازیر کردن هرچیزی است و از این باب نکس فرزند در موقعی گفته می شود که به هنگام تولد پاهایش قبل از سرش بیرون شود. علامه از آیه فوق تغییر وضع روانی کفار را (به صورت نکس روانی) استنباط می نماید که پس از آن که حق برای آن ها  روشن شد مجددا باطل (و هوای نفس خویش) را حاکمیت دادند و ابراهیم را مجرم معرفی کردند.

با بررسی شرح حال فوق، می توان به این نتیجه رسید که در این افراد در عرض چند لحظه سازمان دستگاه عصاب مرکزی، از نظر فیزیکی تغییری نیافته است بلکه اختلاف در برداشت های آنان،  به آن علت بوده است که برای چند لحظه فطرت در آن ها حاکمیت می یابد و خود را ظالم معرفی می کنند؛  ولی بلافاصله هوای نفس، حاکمیت خود را باز می یابد و ابراهیم (ع) ظالم معرفی می گردد و به کشتن و سوزاندن او تاکید می شود.

بر این اساس به نظر می رسد بنابر آموزش های اسلامی تنها فرق بین انسان و حیوان وجود عقل به معنای قدرت نگهداری و کنترل شهوت در انسان می باشد. حیوانات قدرت نگهداری و کنترل شهوت و تمایلات خویش را ندارند و تمایلات  آن ها به صورت آزاد،  ارضا می گردند. در انسان قدرت نگهداری و کنترل شهوت و تمایلات وجود دارد، و البته این خود مستلزم مراقبت و سبک و روشی خاص در زندگی می باشد. شهوت اصلی انسان، استقلال دادن به خویش و نفی وابستگی او به خداوند است که امکان ارضای آزاد سایر شهوات را برای او فراهم می آورد. مبارزه با این تمایل بر اساس کوبیدن آن و پذیرش وابستگی انسان به خداوند و سر نهادن به دستورات او در تمام کارها و مراحل زندگی است که مفهوم واقعی رشد را از طریق پذیرش توحید، نمایان می سازد. در حقیقت دست یابی به تعادل روانی که در آموزش های اسلامی به عنوان معیار سلامت فکر مطرح شده است، ایجاد تعادل بین جریان های اصلی روانی به صورت حاکمیت دادن به جریان فطرت و کنترل شهوت می باشد.

علی (ع)، ضمن بحث با یکی از علمای یهود، رسیدن به مدارج کمال را منوط به هماهنگی کلیه آثار مربوط به عامل حیات می داند. به این ترتیب که با اعتدال نیروهای طبیعی، اعتدال مزاج پدید آید و با اعتدال مزاج قدرت روانی فرد کامل شود و با افزایش قدرت روانی،  شخص به مدارج کمال نایل آید. عین گفتار علی علیه السلام، چنین است:من اعتدل طباعه صفی مزاجه؛ و من صفی مزاجه قوی اثر النفس علیه؛ و من قوی اثر النفس فیه سمی الی ما یرتقیه؛ و من سمی الی ما یرتقیه فقد تخلّق بالاخلاق النفسانیة؛ و من تخلّق بالاخلاق النفسانیة فقد صار موجودا بما هو انسان، دون ان یکون موجودا بما هو حیوان؛ و دخل فی باب الملکی،؛و لیس له عن هذه الحالة مغیر: هر کس طبیعت(جمع جبری بین شهوت و فطرت) او معتدل شود، مزاج(وضع فکری) او صافی گردد؛ و هر کس مزاج او صافی گردد،اثر نفس(فطرت) در او قوی گردد؛ و هر کس اثر نفس در او قوی گردد، به سوی آنچه ارتقایش دهد، بالا رود؛و هر کس به سوی آنچه ارتقایش دهد، بالا رود،  به اخلاق  نفسانی(فطری) متخلق گردد؛ و هر گس به اخلاق نفسانی متخلق گردد، موجودی انسانی شود نه حیوانی و به درگاه ملک(خداوند) در آید؛ و چیزی او را از این حالت برنگرداند. دانشمند یهود گفت: الله اکبر! ای پسر ابی طالب، همه ی فلسفه را گفتی و چیزی را فرو گزار نکردی.

پیمایش به بالا